Award

758 85 19
                                    

صبح زود هان و مینهو بلند شده بودن تا قبل از رفتن به مسافرت خونه ای که انگار شب قبل توش بمب ترکیدرو مرتب کنن.
بلاخره مینهو تونست پذیراییرو دوباره به شکل تمیزش برگردونه و خسته به طرف اشپزخونه رفت تا ببینه پسرک محبوبش در چه وضعیتیه،بادیدن جثه ریزه میزه هان به طرفش رفت، دستاشو دور کمر هان حلقه کردواز پشت بغلش کرد،چونشو روی شونه هان گذاشتو به کار کردنش خیره شد
مینهو:جیس کمک نمیخوای؟.
هان همونطوری که مشغول شستن ظرفا بود سرشو به علامت منفی تکون داد
هان:زیاد نمونده تو برو اماده شو منم میام.
مینهو چونشو از رو شونه هان ورداشتو ودماغشو تو موهای هان فرو برد،بعد چند نفس عمیق کمی پایین تر اومد و بوسه ریزی روی گردن هان گذاشت که هان مور موش شد و خودشو تو بغل مینهو جمع کرد
هان:یا لی مینهو حواس منو پرت نکن .
مینهو که از کرم ریزیش کاملا راضی بود بوسه دیگه ای روی گردن هان گذاشتو و قبل از اینکه دوست پسرشو کفری تر کنه تا اون کف توی دستشو به صورتش بماله با گفتن منتظرتم به سمت اتاقشون رفت و هانم با فکر اینکه بعدن تلافی میکنه به شستن بقیه ظرفا ادامه داد.
بعد از تموم کردن ظرفا داشت دستشو خشک میکرد که با دیدن انگشتاش فکری تو ذهنش جرقه زد،با ذوق حولرو سرجاش گذاشت و مسیر تا اتاقشنو دویید و با ضرب درو واکردو مستقیم به طرف کمد رفت،مینهو که سعی داشت با اتو اون یه تیکه موشو که هیچ جوره خوب نمیموندو درست کنه با باز شدن سریع در حواسش پرت شد و اتو برای ثانیه ای به پوست سرش خورد اما اونقدری دردش نگرفت که چیزی بگه پس اتورو کنار گذاشتو نگاهی تو اینه به خودش انداخت که دید ردی نمونده دستی به موهاش کشید و به طرف دوست پسرش که تو کمد تند تند داشت دنبال چیزی میگشت رفت:جیس چیشده.هان بلاخره با پیدا کردن لاک مشکی که مینهو براش خریده بود اونو بالا اورد و به مینهو نشون داد
هان:لینویی میشه برام لاک بزنی؟.
و با مظلومیت به دوست پسرش نگاه کرد،هان خوب میدونست مینهو هیچوقت به اون چشا نه نمیگه،حسش درست بود چون مینهو لاکو ازش گرفت با بهم ریختنه موهاش اول ازش خواست اماده بشه تا بعد براش لاک بزنه وهانم قبول کردو مشغول انتخاب لباسش شد و مینهوام دوباره درگیر اون مو مزاحم شد.
مینهو بلاخره تونست اون تیکه مو مزاحمو درست کنه و مشغول جادادن اتو تو چمدون بود چون هانم موهاشو صبح اتو‌کشیده بود دیگه نیازی بهش نداشتن،هان نگاهی تو اینه به خودش انداخت و بعد مرتب کردن چتریاش به طرف پسر چشم تیله ای که درگیر چمدون بود رفت
هان :لینوییی من امادم.
مینهو با صدای هان زیپ چمدونو بست و به طرفش برگشت،هان یدونه از هودیای مینهورو پوشیده بود وتقریبا توش گم شده بود،استین هودی مینهو تا نزدیکی سر انگشتای هان میرسیدو قد هودی که برای مینهو تا باسنش بود برای هان تا بالای زانوش بود،چتریای صاف هان به طرز زیبایی رو پیشونیش ریخته بودنو ازش یه بیبی کامل درست کرده بودن،مینهو از زیبایی پسرش نفس عمیقی کشید و دستاشو دور کمر هان حلقه کردواونو به خودش نزدیک کرد
مینهو:وقتی انقد قشنگ شدی من چطوری میتونم رو چیزی غیر تو تمرکز کنم؟.
چشای هان برقی زدن و تو دلش پروانه ها به پرواز دراومدن،هیچوقت توجه و تعریفای مینهو براش تکراری نمیشد،درواقع هیچ چیز مینهو برای هان هیچوقت تکراری نمیشد،
پسر چشم تیله ای همیشه میتونست با کوچکترین حرکت قلب هانو از خوشحالی لبریز کنه.هان دستاشو دور گردن مینهو قلاب کردو به خودش نزدیک تر کرد و لبخند دلفریبی زد:اگه میخوای قشنگ تر شم پس باید تمرکزتو رو لاک زدن بزاری.سرشو بغل گوش مینهو برد و با لحن اغوا کننده ای لب زد
هان:اگه از کارت خوشم بیاد جایزه خوبی بهت میدم.
نفس مینهو تو سینش حبس شد،اون پسر همیشه باحرفاش جادوش میکرد،هان خواست از مینهو جدا شه که مینهو با ضرب اونو دوباره تو بغلش کشید و دستشو بالا اوردو موهای همیشه سرکش هانو پشت گوشش فرستاد اینبار اون بود که سرشو نزدیک گوش پسر توی بغلش میبرد
مینهو:هان جیسونگ من خوب بلدم چطوری قلبتو به لرزه دربیارم واون جایزرو ازت بگیرم.
مکثی کرد و بوسه نرمی روی لاله گوش هان گذاشت
مینهو:حالام برو اونجا بشین تا من بیام.
وبعد هانو باضربانی که به شدت بالا رفته بود ول کردو به طرف کمدش رفت،هان بعد چندثانیه به خودش اومد و بعد نگاهی به مینهو لبخند شیطونی زد و روی مبل گوشه اتاق منتظر پسر بزرگتر نشست.
مینهو اماده شده بود و لاک هانو ورداشت و به سمت مبل رفت وبغل پسر منتظرش رو مبل نشست هان فوری دست راستشو رو ران مینهو گذاشت و منتظر بهش چشم دوخت،مینهو از این همه ذوق هان لبخندی زدواول استین هودیو تا کرد تا یه وقت کثیف نشه و در لاکو باز کرد وروی میز روبروش گذاشت و با وسواس مشغول لاک زدن دستای پسر روبروش شد.
بلاخره کار لاک زدن دستای هان تموم شد و پسر کوچکتر با عجله دستاشو کشید تا بهشون نگاه کنه چون تا الان بخاطر خیمه زدن مینهو رو دستاش نتونسته بود ببینه چطوری شدن و هرچقدم به مینهو میگفت کمی بره کنار تر پسر بزرگتر به کارش انجام میداد و حرص دوست پسرشو در میاورد،با دیدن ناخناش که به طرز قشنگی لاک مشکی کاورشون کرده بود ذوقش بیشتر شد،مینهو در لاکو بسته بود و منتظر واکنش دوست پسرش بود،اون تمام حواسشو گذاشته بود تا به خوبی اون لاکو رو دستای دوست پسرش بزنه،هان به مینهو نگاه کردو یوهو از گردنش گرفت و اونو سفت به سینش فشار داد
هان:تو بهترین دوست پسر دنیایی لی مینهو.
وگونشو به موهای پسر میکشید،مینهو میخندید و سعی داشت از پسرک جدا شه اما پسرک قصد ول کردنشو نداشت
مینهو :جیس الان ناخناتو خراب میکنی اونا هنوز کامل خشک نشدن.
همین حرف کافی بود تا هان فوری مینهورو ول کنه و به ناخناش نگاه کنه وباعث خنده دوباره پسر بزرگتر بشه.
بلاخره از ناخناش دل کند و به طرف مینهویی برگشت که داشت نگاش میکردتا دوباره تشکر کنه،مینهو وقتی هان به طرفش برگشت به جلو خم شد تاحدی که صورتش خیلی کم با صورت هان فاصله داشت وهان حرف تو دهنش ماسید
مینهو: جیس حالا که انقدر خوشت اومده نمیخوای جایزه منو بدی؟.
هان نفس تو سینش حبس شد،اما فوری خودشو جمع وجور کرد،به لبای مینهو خیره شد و بعد دوباره به چشای منتظرش،یقشو گرفت به طرف خودش کشید فاصله لباشون کمتر از ۱سانت بود،مینهو با فکر به اینکه جیسونگ قراره ببوستش چشاشو بست هان با دیدن قیافه منتظر پسر تو دلش بهش خندید،دستشو بالا اورد و انگشت شستشو روی لب پسر قرار داد به ارومی رولبای سرخ مینهو کشید، چشای بسته پسر مقابلش به لرزه افتاده بودن،مینهو دربرابر هان پایین ترین گارد خودشو داشت طوری که با نفسایی که رولبش پخش میشد احساس لرزش کمیو تو عضلاتش حس میکرد، البته که هانم تمنای لبای دوست پسرشو میکردن،تمنای اینکه اون دوتا تیکه گوشتو محکم و وحشیانه بین لبای خودش بکشه اما وقت تلافی کار صبح بود پس برای بار دیگه لبای لرزون دوس پسرشو با انگشت شستش نوازش کرد وسرشو بغل گوش پسر برد و با لحنی اغوا گر لب زد
هان:اقای لی مینهو وقت تلافیه.
واز جاش بلند شدو بدون نگاه کردن به دوست پسر مبهوتش خوشحال از تلافیش از اتاق خارج شد،اما مینهو مات و مبهوت چشاشو باز کرد و به رفتن هان خیره شده بود اون پسر واقعا توانایی دیونه کردن مینهورو داشت،اهی بخاطر نقشه شکست خوردش کشید مثل اینکه مینهو فراموش کرده بود هان جیسونگ نسخه کوچیک‌شده خودشه،اون فراموش کرده بود که پسرکش حتما تلافی صبحو انجام میده،پسر بزرگتر از جاش بلند شد و با حرص به طرف دستشویی رفت تا به دستو صورتش ابی بزنه.

MinsungWhere stories live. Discover now