خرید

111 12 0
                                    

تهیونگ: ولش کن عوضی حرومزاده
_ و سعی میکنه بره نزدیک تر
سونگ: حتی اگه یه قدم دیگه برداری این خرگوش دم پشمالو با این دنیا خدافظی میکنه!
( فلش بک به ساعت 7 صبح)
_ ساعت گوشی تهیونگ زنگ میخوره و اونو بیدار میکنه ولی همچنان جونگ کوک غرق خوابه و همه صداهای دور اطرافش رو به تخت گرفته تهیونگ همه جوره سعی میکنه بیدارش کنه ولی مگه اصلا بیدار میشه... نه فقط تکون میخوره
تهیونگ: هوم.... فهمیدم
_ یهو به سرش میزنه از یه روش متفاوت استفاده پس میره نزدیکتر و با صدای بَم اول صبحیش کنار گوش جونگ کوک زمزمه میکنه
تهیونگ: هیونگات منتظرتن که بریم پیششون
_ جونگ کوک همین که متوجه حرف تهیونگ میشه مثل جن زده ها از تخت میپره پایین و میره سمت کمد لباسای تهیونگ و لباس میپوشه بعد با صدای به شدت کیوت و خواب الوش میگه
جونگ کوک: تهیونگی هیونگ بدو لباس بپوش!
تهیونگ: باشه الان میام بزار به بچه ها بگم که اماده بشن
_ به سه هیونگش خبر میده که سر نبش مدرسه باشن تا باهم برن بعد از ربع ساعت همه پیش هم جمع و اماده رفتن میشن
یونگی: خوب باید کجا بریم؟
هوسوک: کوک بگو که راه میوفتیم
_ جونگ کوک جلوتر از همه راه میوفته و بقیه هم پشت سرش میان و بعد از دو یا شایدم سه ساعت به یه کوچه تاریک و باریک میرسن چشمشون به در نمیه بازی میوفته و وارد میشن
نامجون: اینجا... که...
یونگی هوسوک و تهیونگ: زیرزمین مدر...
سونگ: مدرسس!
_ چهارتا پسر با تعجب به همدیگه نگاه میکنن
چهارتاشون: مدیر سونگ! جونگ... کوک
_ و بله اون جونگ کوک رو از پشت گرفته و دستش رو جلوی دهنش گذاشه بود
( پایان فلش بک)
تهیونگ: ولش کن عوضی حرومزاده
_ سعی میکنه بره نزدیکتر
سونگ: حتی اگه یه قدم دیگه برداری این خرگوش دم پشمالو با این دنیا خدافظی میکنه!
تهیونگ: چیکار کنم ولشون کنی
سونگ: برای همیشه زیرخوابم باش
ذهن تهیونگ: وات د فاک این عوضی بهم چشم داشته!
تهیونگ: وات د فاک 🖕توی خوابت😡
_ جونگ کوک متوجع شد تهیونگ یخاطر اون داره اذیت میشه پس دست سونگ رو گاز گرفت و رفت پشت تهیونگ قائم شد بعد هوسوک به پلیس زنگ زد یونگی و نامجون هم دست و پای جین و جیمین رو باز کردن و همه باهم از در خارج شدن ولی مگه سونگ ول کن بود؟!...... معلومه که نه پس مو های جیمین رو از پشت گرفت و سمت خودش کشید یونگی هم با اعصبانیت رفت سمتش و یه لَگَد محکم بهش زد جوری زد که فکر کنم دیگه نتونه بچه دار بشه بعد پلیسا اومدن بردنش و براش حبس ابد بریدن و همه رفتن خونه تهیونگ
تهیونگ: لباساتون بدجوری کهنه و کثیفه! بیاین از لباسای من بپوشید تا بریم براتون لباس بخریم
هوسوک: فکر خوبیه ته ولی نمیدن چون حواسشون جایی دیگس
_ درسته جیمین و جونگ کوک همدیگه رو بغل کرده بودن و گریه میکردن و جین هم از روی ناامیدی میخواست بره افق گم و گور بشه چون کم کم داشت فکر میکرد جونگ کوک دلش برای اون تنگ نشده
تهیونگ: راست میگی باید بهشون استراحت بدیم
یونگی: من میرم قهوه درست کنم
هوسوک: من و نامجون هم میریم اب حموم رو براشون اماده میکنیم
_ سکوت زیبایی خونه رو فرا گرفته بود و جینمینکوک توی بغل همدیگه یه خواب رفته بودن اب حموم اماده شده بود تهیونگ تصمیم گرفت جونگ کوک رو بیدار کنه که بره حموم
تهیونگ: هی جونگو بیدار شو
جونگ کوک: هوم~~
تهیونگ: اب حموم بازِ پاشو برو یه دوش بگیر
_ جینمینکوک به نوبت رفتن حموم و در اومدن بعد چند تا از لباسا و کلاهای تهیونگ رو پوشیدن و سمت مرکز خرید راه افتادن
جیمین : کوکی ما الان باید کجا بمونیم؟؟
جین: اره جونگ کوک ما جایی واسه موندن نداریم!
جونگ کوک: هیونگ میشه جین و جیمین هم پیشمـ...
تهیونگ: ما دوتامون به زور توی اون خونه جا میشین جونگ کوک
هوسوک: شما هم هیبرید خرگوشید؟؟
جیمین: نه من هیبرید گربه و جین هیونگ هیبرید سگه
هوسوک: خب پس یونگی عاشق گربه ها و نامجون عاشق سگ هاس شاید اونا بتونن ازتون مراقبت کنن!
تهیونگ: راست میگی ولی خودت...
هوسوک: من خودم یه سنجاب شیطون تو خونم دارم
یونگی: باشه من جیمین رو میبرم
نامجون: منم جین رو میبرم
_ بعد رسیدن و رفتن داخل جین یه هودی صورتی و یه کلاه برداشت
جین: نامجون میشه اینو برام بخری؟
نامجون: اوهوم قیمتش چنده؟
فروشنده: 60 وون
_ جونگ کوک هم یه لباس خرگوشی زرد و هودی سیاه برداشت
جونگ کوک: هیونگ میشه اینو....
تهیونگ: اره قیمتش چنده؟
فروشنده: 80 وون
_ و جیمین هم یه هودی بنفش و یه کلاه خرگوشی متحرک برداشت
جیمین: یونگی هیونگ!!
_ دستاش روی توی استین لباسی که تنش بود قائم کرده و سرش رو پایین انداخت و لبش رو گزید یونگی متوجه موضوع شد و لباس و کلاهی که جیمین زیر چشمی بهشون نگاه میکرد و برداشت و سمت فروشنده رفت
یونگی: حسابش کن!
_ جیمین شوکه شده بود سرش رو بالا اورد و به یونگی نگاه کرد
جیمین: هیونگ... از کجا... فهمی...
یونگی: اگه چیزی خواستی بدون خجالت بگو چون از این به بعد قراره با من زندگی کنی!
فروشنده: 65 وون
یونگی: اوکی بفرمایید
هوسوک: واو هیونگ چقدر جنتلمن شدی
یونگی: هوسوک دهنت رو ببند و راه بیوفت بریم مغازه بعدی براشون گوشی و سیمکارت بگیریم!
نامجون: لپات گل انداخته هیونگ
_ جیمین فکر کرد دارن یونگی رو اذیت میکنن برای همین سمت مغازه رو به رو رفت و یونگی رو صدا زد
جیمین: هیونگ یه چیزی اینجا دیده بودم میشه برام بخریش؟؟
یونگی: اره الان میام شما برین تا من و جیمینم بیایم
_ بعد بدون حدر دادن وقت میره پیشش ولی جیمین بی معطلی بغلش میکنه
جیمین: ببخشید هیونگ بخاطر من اذیتت کردن!
یونگی: جدی نگیر داشتن شوخی میکردن حالا چی میخواستی؟!
جیمین: چیز خواستی نبود بیا بریم پیش بقیه
یونگی: مطمئنی؟؟
جیمین: اره تمومش کرده بود
_ و یونگی که تازه متوجه شد جیمین چرا صداش کرده بهش چشمکی زد
یونگی: ممنون بیا بریم پیش بچه ها
_ گوشی و سیمکارت خریدن و برگشتن خونه کمی بعد نامجون با جونگ کوک رفت بیرون و ساعت 8 شب برگشتن جونگ کوک در رو باز کرد ولی همه چراغا خاموش بود جوری بنظر میرسید که انگار خونه خالیه که یهو همه از پشت مبل پریدن بیرون
همه: تولدت مبارک جونگ کوکی
_ تهیونگ با کیک تولد و شمع روشن روش سمتش رفت
تهیونگ: تولدت مبارک خرگوش اول ارزو و بعد شمع یادت نره اول ارزو کن
_ جونگ کوک چشماش رو بست و ارزو کرد بعد شمع روی کیک رو فوت کرد یهو اشک هاش روی گونه هاش جاری شد و زد زیر گریه تهیونگ کیک رو گذاشت روی میز رفت سمتش
تهیونگ: هی جونگو!! جرعت نکن توی روز تولدت گریه کنی!!
جونگ کوک: ولی از کجا.... میدو... میدونستی امروز....
تهیونگ: جین بهمون گفت
(فلش بک به وقتی یونگی و جیمین رفتن دنبال بچه ها)
یونگی: ما اومدیم
تهیونگ: خیلی طولش دادین! جین میخواد باهامون حرف بزنه
جیمین: چیکار داره؟؟
تهیونگ: نمیدونم ولی گفت جونگ کوک نباید بفهمه هی جونگ کوک
جونگ کوک: هوم
تهیونگ: میشه یه لحظه همینجا صبر کنی؟!؟!؟! الان برمیگردیم یه کاری برامون پیش اومده
جونگ کوک: اوهوم
_ میرن بیرون مغازه و جین شروع به حرف زدن میکنه
جین: امروز تولد اون توله خرگوش شیطونه و من میخوام از اونجایی که هیچ وقت نشد باباش براش تولد بگیر ما سوپرایزش کنیم! البته اگه مشکلی ندارین؟!
تهیونگ: اتفاقا خوشحال میشیم اینکارو انجام بدیم مگه نه بچه ها؟؟؟
همه: اره معلومه
( پایان فلش بک)
جونگ کوک: ازتون ممنونم. راستی تولد تو کیه هیونگ؟؟
تهیونگ: سعی نکن بفهمی یا سوپرایزم کنی خرگوش چون از روز تولدم بدم میاد
_ یه لبخند غمگین میزنه و دماغ جونگ کوک رو یه فشار اروم میده
هوسوک و جیمین: الان نوبت کادوهاس زودباش بازشون کن
جونگ کوک: اومدم اومدم
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
سلام بچه ها خوبین
این به مناسبت تولد جونگ کوک بود
الان ساعت 5 و ربعه
عکس لباس جیمین👇

 راستی تولد تو کیه هیونگ؟؟ تهیونگ: سعی نکن بفهمی یا سوپرایزم کنی خرگوش چون از روز تولدم بدم میاد_ یه لبخند غمگین میزنه و دماغ جونگ کوک رو یه فشار اروم میدههوسوک و جیمین: الان نوبت کادوهاس زودباش بازشون کن جونگ کوک: اومدم اومدم💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜�...

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

لباس جین👇

لباس جونگ کوک 👇

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

لباس جونگ کوک 👇

لباس جونگ کوک 👇

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

امیدوارم خوشتون اومده باشه تولد این خرگوش کوچولو هم هزار بار مبارک ✨🎉🎁شبتون بخیر خواب بایستون رو ببینید بای 👋👋

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

امیدوارم خوشتون اومده باشه
تولد این خرگوش کوچولو هم هزار بار مبارک ✨🎉🎁
شبتون بخیر
خواب بایستون رو ببینید
بای 👋👋

my cute love ( vkook )Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz