قبل از هرچیزی بگم این پارت تقریبا همش راجب جیمین و شوگاس ولی پارت بعد راجب تهیونگ و جونگ کوکه
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
صبح زود جیمین از خواب بیدار شده بود و به جونگ کوک زنگ زده بود که میخوام بیام پیش تو و تهیونگ و رفت اونجا ظهر وقتی یونگی از خواب بیدار شده بود جیمین رو ندیده بود بخاطرش کلی نگران شده بود به هوسوک و نامجون زنگ زده بود ولی اونا از جیمین خبری نداشتن پس به تهیونگ زنگ زد
( مکالمه یونگی+ و تهیونگ-)
- الو
+ تهیونگ از جیمین خبر نداری؟ میترسم بلایی سرش اومده باشه!
- صبح پیش ما بود ولی فکر نکنم الان.......هیونگ؟
( پایان مکالمه)
_ تلفن رو قعط کرد لباس پوشید و به سمت خونه تهیونگ راه افتاد و بعد از ده دقیقه رسید زنگ در رو زد و ته یون در رو باز کرد
یونگی : ت.. ته یون توکی برگشتی؟! نکنه ته یانگ...
ته یون: نه اون اینجا نیست
یونگی: به هرحال من با تهیونگ کار دارم نه تو
_ از جلو در کنارش زد و وارد خونه شد
یونگی: تهیونگ! تهیونگ!
_ تهیونگ از طبقه بالا اومد پایین
تهیونگ: او هیونگ تویی
یونگی: بهم بگو جیمین کجاس
تهیونگ: هیونگ اروم باش جیمین خوبه الان بعد مدت ها دوباره بهت حمله عصبی دست میده
یونگی: تهیونگ لطفا بگو جیمین کجاس اگه بلایی سرش اومده باشه چی اون یه گربه بیگناهه که تازه از دست اون......
تهیونگ: بالاس..... پیش جونگ کوک
_ فوری رفت بالا و در رو باز کرد ولی تنها چیزی که دید جونگ کوک بود که یه گربه ی سیاه پشمالو با چشمای سبز رو بغل کرده بود
یونگی: جونگ کوک جیمین کجاس؟
_ جونگ کوک گربه رو ول کرد و گربه به بیرون اتاق رفت
جونگ کوک: نمیخواد نگران باشی اون خوبه....الان از اینجا رفت درست قلب از اومدنت
یونگی: ولی تهیونگ گفت....
جونگ کوک: حتما حواسش نبوده که رفته خونه
یونگی: اهان....باشه راستی اون گربه سیاهه...
جونگ کوک: اون....پاش زخمی بود وقتی توی خونه دیدمش و به اسرار من تهیونگ اوردش خونه تا پاش خوب بشه و الان داشتم میبردمش بیرون
یونگی: او مرسی خیالم راحت شد اخه اون....خودت میدونی چجوریه دیگه....پس من برمیگردم خونه خداحافظ
_ به سمت خونه راه افتاد و بعد از رفتنش جونگ کوک رفت پایین میش تهیونگ و ته یون
تهیونگ: چی شد
جونگ کوک: گفتم رفته خونه
ته یون: یعنی اون گربه سیاهه...
جونگ کوک: اره خودش بود....خدا میدونه چی شده...امید وارم همه چی درست بشه!
_ تهیونگ دستش رو میندازه دور گردن جونگ کوک و میگه
تهیونگ: نگران نباش درست میشه
*یونگی: وقتی جونگ کوک گفت اومده خونه با خیالت راحت به سمت خونه راه افتادم ولی وقتی نزدیکای خونه بودم یهو اون گربه سیاهه و دست پاچگی جونگ کوک یادم افتاد نکنه...اون...اون گربه سیاه...فوری رفتم در خونه رو باز کردم ولی نبود کوچه های دور و اطراف رو گشتم ولی نبود اصلا جایی به فکرم نمیرسید یعنی الان کجاس! امیدوارم کسی اذیتش نکرده باشه کاری کردم که رفته؟! برای اروم کردن خودم رفتم سمت نزدیک ترین گِی بار و یه ویسکی گرفتم و وقتی داشتم میخوردمش چشمم به دوتا پسر افتاد که داشتن سمت اتاقای بار میرفتن درسته به من ربطی نداره ولی اون پسری که بزرگ تر میزد داشت به زور اون کوچیکه رو با خودش میبرد کمی بیشتر که دقت کردم دیدم اون کوچیکه جیمینه با سرعت زیادی سمتشون رفتم و مشتی خوابوندم توی صورت اون عوضی! چطور جرعت کرده بود با جیمینم این کارو بکنه*
یونگی: عوضی ولش کن!!
جیمین: هیونگ!
_ گریش گرفته بود و داشت شدید تر میشد دیگه دووم نیورد و پرید بغل یونگی
پسره: تو کی باشی؟!
یونگی: دوست پسرش!
پسره: مهم نی الان دیگه واس منه!
یونگی: به خیالت!!
_ رو به جیمین وایساد و گفت
یونگی: عقب وایسا گربه کوچولوم
_ و دست به کار شد و به 17 روش سامورایی 700 تیکش کرد بعد با جیمین روی یکی ار میزا نشستن
یونگی: جیمین یه دلیل برای.....
جیمین: ببخشید هیونگ
_ سرش رو پایین میندازه و ادامه میده
جیمین: نمیدونم دیشب چم شد و امروز وقتی بیدار شدم نمیدونستم چجوری باهات رو در رو بشم.......میترسیدم که....
یونگی: گربه سیاه خجالتی من تورو دیشب قبول کردم اگه قبولت نمیکردم وقتی میخواستی ببوسیم هولت میدادم عقب
_ و چونش رو گرفت و سرش رو بالا اورد
یونگی: 1_ بزودی مال خودم میشی 2_ تنهایی نمیای بار اگه بلایی سرت میدمد چی؟! 3_ دیگه اینجوری ازم فرار نمیکنی 4_ میدونستی وقتی خجالت میکشی خیلی کیوت میشی اینو جدی میگم 5_ اگه به چیزی نیاز داشتی بدون خجالت بهم میگی
جیمین: من خیلی خوش شانسم که جفتم دوستم داره ولی جینی و کوکی چی؟
یونگی: یکی یکی پیشی
جیمین: نقشه داری؟
یونگی: معلومه که دارم!
جیمین: چه بهتر و...ولی جین هیونگم یکم....
*تصور جیمین و یونگی از نامجین *
جین: آشپزخونه عزیزم رو به فنا دادی!
نامجون: ولی اینجا خونه منه.....
جین: دیگه مهم نیست چون همش داغون شده!
نامجون: ولی جینی هیونگ فقط میخواستم برات غذات درست کنم که سوپرایز بشی
جین: اوکی اوکی من ارومم مرسی مونی ولی دفعه بعد حواست رو بیشتر جمع کن
نامجون: باش
*پایان تصور *
یونگی: یه فکری براش میکنیم فعلا پاشو بریم پیش تهیونگ و جونگ کوک
_ که گوشی یونگی زنگ میخوره و وقتی میبینه هوسوکه جواب میده
( مکالمه یونگی + و هوسوک-)
+ بله هوسوک
- جیمین رو پیدا کردی؟
+اره
- کجا بود؟
+ پیش تهکوک
- دیدی الکی نگران شدی......پس من دیگه قطع میکنم
+خداف...
( پایان مکالمه)
_ میرن خونه تهیونگ
تهیونگ: پس ماجرا این بود
جونگ کوک: عجب
یونمین: هوم
جونگ کوک: هیونگ حتی اگه یه درصد جیمینی رو ناراحت کنی تار تارِ موهات رو میکنم!
تهیونگ: واو کوکی اروم باش یونگی هیونگ اینجوری نیست
جیمین: حتی اگه اشکمم دربیاره یا بهم خنجر بزنه نمیزارم بلایی سرش بیاری
یونگی: نظرتون راجب یه نسکافه چیه؟
تهیونگ: خوبه بیا بریم باهم درستش کنیم
_ یونگی و تهیونگ رفتن توی اشپزخونه و جیمین و جونگ کوک شروع کردن به حرف زدن
جیمین: بهم بگو
جونگ کوک: چی بگم
جیمین: جفتی که باید پیدا کنی رو پیدا کردی؟
جونگ کوک: اره....خیلی دوستش دارم
جیمین: میدونم اگه دوستش نداشتی جفتت نمیشد که.... تهیونگه مگه نه!؟
جونگ کوک: از کجا فهمیدی؟
جیمین: با عشق بهش نگاه میکنی.......درست مثل وقتی که جین با نامجون حرف میزنه
جونگ کوک: یعنی جفت جین هیونگ نامجونه؟!
جیمین: اره.....من و هیونگ بهتون کمک میکنیم
جونگ کوک: مطمئنی قبولمون میکنن؟!
جیمین: اره
_ که یونگی و تهیونگ با نسکافه ها میان
یونگی: ما اومدیم
_ نسکافه رو به جیمین میده
جیمین: ممنون
جونگ کوک: پس من چی؟
تهیونگ: الان میارمش
_ میره آشپزخانه که نسکافه جونگ کوک رو بیاره
یونگی: با کوکی حرف زدی؟
جیمین: اوهوم
یونگی: پس اوکیه
_ تهیونگ میاد نسکافه جونگ کوک رو بهش میده و شروع به خوردن میکنن
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
سلام
میرای صحبت میکنه
میدونم این پارت زیاد خوب نبود با پارت بعدی جبرانش میکنم
کیوتام راستی اینم لینک کانالی که توی تلگرام واسه این فیک زدم یه روز قبل از هر اپ اون جا بهتون خبر میدم و شایدم یکم اسپویل کوچولو هم گذاشتم و اره کلا چون با امتحانا گیرم دیگه👇
@my cute love
( اسم کانال هم اسم خود این فیک هستش تو تلگرام سرچ کنید میاره براتون)
نمیدونم چی بگم
الان ساعت 2 و نیم هست که دارم اینو مینویسم
دیروز کمپانی خبر داد جیمین و نامجون و تهیونگ و جونگ کوک هم دارن کارای سربازیشون رو میکنن گفتم بهتون گفته باشم 🥲
همین تا پارت بعدی بای👋

VOCÊ ESTÁ LENDO
my cute love ( vkook )
Fanficخلاصه داستان : اين فيك راجب يه هيبريد خرگوش هست كه از دست يك يا چند نفر فرار كرده اون در هين فرار كردن سر از حياط پشتى يه دبيرستان در مياره و دقيقا همون لحظه با يه پسر چشم تو چشم ميشه 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜 قسمتى از فيك 👇 -نكنه ميخواد شكنجم بده ك...