یک روز خواب!

87 8 0
                                    

_ بردش بالا و روی تختش گذاشتش    به صورت اشکیش که غرق در خواب بود نگاه کرد و ته یون از اتاق بیرون رفت     ساعت 20نصف شب شده بود، پنجره اتاق باز و نور ماه فضای اتاق رو روشن کرده و باد به داخل اتاق می وزید    برای جونگ کوک دیدن صورت غرق در خواب تهیونگ لذت بخش بود اونم الان که نور ماه درخشان ماه به صورتش میخورد و اون رو زیبا تر از همیشه نشون میداد   به صورتش نزدیک شد و گونه راستش رو بوسید بعد زیر لب زمزه کرد ( دیگه نمیزارم کسی باعث اشک الود شدن این دو تیله سیاه رنگ بشه) بعد همونجا کنار تهیونگ خوابش برد
( فردا صبح)
ته یون: بیدار شید مدرسه دیرتون شد!
_ تهیونگ بیدار شد و با دیدن جونگ کوکی که خواب بود کِرم های وجودش فعال شد پس با دست زدن به دُم و گوشش بیدارش کرد
ته یون: دست و صورتتون رو بشورید و اماده بشید  بهتر عجله کنید وگرنه با شکم خالی میرین مدرسه!
_ رفت طبقه پایین و قبل رفتنش جونگ کوک با نگاه هاش اتیشش زد
تهیونگ: بدو کوکی الان دیر میشه
جونگ کوک:  باشه
_ بعد رفتن طبقه پایین و روی میز نشستن اما جونگ کوک تمام مدت فقط با چنگال داشت به نون و تخم مرغ توی بشقاب ضربه میزد و با چشمایی که ازشون اتیش میبارید به ته یون خیره شده بود   سکوت بدی همه جا رو فرا گرفته بود و تهیونگ برای خلاصی از این سکوت پیش قدم شد
تهیونگ: جونگو اگه تموم کردی بریم
_ اخم جونگ کوک غلیظ تر شد و روبه ته یون گفت
جونگ کوک: اره تمومه بریم!
_ سمت مدرسه راه افتادن   زنگ اول هنر بود و مثل همیشه تهیونگ سر کلاس خواب بود چون از نظر اون هنر حوصله سر بر ترین درس بود ولی درست برعکسش جونگ کوک عاشق هنر بود بخصوص طراحی چهره پس از این فرصت استفاده کرد و شروع به طراحی کردن چهره تهیونگ کرد    این اتفاق از چشم جیمین دور نموند و به نظرش فکر جالبی اومد پس خودشم برای طراحی چهره یونگی که با دقت به جلو زل زده بود و به حرف های اقای هو گوش میداد دست به کار شد اما طولی نکشید که یونگی متوجه اون شد
یونگی: هی چیمی چی میکشی؟
جیمین: هـ... هیچی!
یونگی: خجالت نکش بزار ببینمش
جیمین: نـ... نمیشه!
یونگی: حتی اگه بد هم باشه مشکلی نیست
جیمین: ام.... من..
_ به جیمین نزدیک تر میشه تا برگه طراحی رو از دستش بگیره ولی اقای هو صداشون میزنه
هو: یونگی!
یونگی: بله اقا
هو: حواس جیمین رو پرت نکن مگه نمیبینی داره طراحی میکنه
یونگی: چرا اقا و نظرم رو جلب کرده اما نمیزاره ببینمش
هو: پسرم جیمین!
جیمین: بله اقا
هو: بیا اینجا و بهمون نشون بده چی طراحی میکنی!
جیمین: ولی اخه...
هو: بدو دیگه همه منتظرن
جیمین: اومدم
_ سرش رو پایین میندازه و به سمت اقای هو راه میفته   طراحی که توی دستش بود رو به اقای هو میده و به زمین خیره میشه    اقای هو با دیدن اون طراحی برگاش میریزه و وقتی به بچه ها نشونش میده اونا هم براش دست میزنن و میره سر جاش میشینه
یونگی: واو پس چهره من بود!  اگه میدونستم بهتر میموندم!
_ جیمین سرخ میشه و دستاش صورتش رو میپوشونه  یونگی هم با دیدن این صحنه یه لبخند لثه ای میزنه و میگه
یونگی: وقتی خجالت میکشی کیوت تر میشی پس دستات رو بردار
_ جیمین سرش رو میندازه پایین و طراحیش رو برمیداره که تهیونگ برای لحظه ای از خواب میپره
تهیونگ: اینجا چه خبره!
_ بعد دوباره خوابش میگیره و جونگ کوک یه نفس راحتی میکشه
( زنگ تفریح)
نامجون: نظرتون راجب مدیر جدید چیه؟
جین: اقای یانگ؟
هوسوک: اره
ویکوک: حسی ندارم
یونمین: مگه باید به مدیر حسی داشته باشیم؟
_ جین و نامجون به همدیگه با تعجب نگاه میکنن
نامجین: عشق؟
ویکوک: نههههههه!
هوسوک: پس منظورتون چیه؟
ویکوک: یعنی هم خونه هم بده
یونمین: اها
_ بعد همدیگه نگاه میکنن و میزنن زیره خنده
هوسوک: راستی یه هفته دیگه جشن داریم
یونگی: اره تولد تهیونگه
تهیونگ: هیونگ!
نامجون: چیه تهیونگ! بازم میخوای بگی نه!!
تهیونگ: اخه خودتون میدونین که....
هوسوک: اخه تا کِی میخوای روزای تولدت رو با گریه بگذرونی!!!
جینمینکوک: مگه توی روز تولدت چه اتفاقی افتاده!؟
جیکوک: ولی هیونگ...
جین: اگه نمیخواد بگه ولش کنید تا بیشتر از این ناراحت نشه!
جونگ کوک: میرم دستشویی شما برین کلاس تا بیام
هوسوک: مگه زنگ خور...
نامجون: اره
_ جونگ کوک سمت دستشویی راه میوفته    وقتی کارش تموم میشه و میخواد برگرده وون یو جلوش رو نمیگیره
وون یو: جونگ کوک میشه یه لحظه صبر کنی؟
جونگ کوک: اره  بگو  گوش میدم
وون یو: فقط یه چیز!
جونگ کوک: چه چیز....
_ نمیزاره جونگ کوک حرفش کامل بگه و با دستمالی که به دارویی بیهوشی آغشته شده بیهوشش میکنه /دستمال رو میگره جلوی دهنش و بیهوشش میکنه
وون یو: خودت رو پاک و معصوم نشون میدی ها؟! خیلی دوست دارم بدونم وقتی پاکیت رو ازت بگیرم بازم همینجوری میمونی یا نه!!
_ شروع میکنه به در اوردن لباس های جونگ کوک  وقتی با گوش و دُمش مواجه میشه شک میشه ولی زودی دست به کار میشه و شروع میکنه به گذاشتن مهر مالکیت روی گردنش و بعد شلوار و باکسر خودش رو میکِشه پایین
( در کلاس از دید جیمین)
*جیمین: معلم هم پنج دقیقس که اومده ولی جونگ کوک هنوز نیومده باید برم دنبالش *
جیمین:  اقای هوانگ!
هوانگ: بله جیمین
جیمین: میشه برم دنبال جونگ کوک   اون قبل از اومدن شما رفت دستشویی ولی هنوز نیومده   من نگرانشم
هوانگ: باشه برو ولی زودی بیا میخوام قد ها و وزن ها تون رو بگیرم
* جیمین: فوری از کلاس بیرون و به سمت دستشویی ها راه افتادم ولی وقتی رسیدم اونجا با چیزی که دیدم برای چند ثانیه نفس کشیدن رو از یاد بردم  بدن لخت جونگ کوک روی سرامیک های سرد افتاده بود و وون یون میخواست بهش تجاوز کنه   بدون از دست دادن حتی ثانیه ای به سمت کلاس رفتم و در رو با شدت زیادی باز کردم و رفتم پیش اقای هوانگ*
هوانگ: اروم باش پسر!  نفس بکش!  چه اتفاقی افتاده!!
جیمین: وون یو داره به جونگو تـ....تجاوز میکنه!!!!
*جیمین: به هق هق افتام    یونگی هیونگ اومد و من رو اروم به اغوش کشید و ارومم کرد و تهیونگ هم رفت دنبال جونگ کوک    تهیونگی هیونگ خیلی اعصبانی بود  جوری اعصبانی بود که مطمئن بودم وون یو زنده نمیمونه    خودم رو به آغوش هیونگ سپرم و همونجا خوابم برد       با صدای بحث کردن بقیه از خواب ببدار شدم و به خودم یه نگاهی انداختم    روی تخت یونگی و توی خونه بودم   لباسامم لباسای خونه بودن ولی  یکی کنارم دراز کشیده بود و پتو رو از روی سرش کنار زدم و با جونگ کوک مواجه شدم*
هوسوک: با وون یو چیکار کردی؟
تهیونگ: جوری زدمش که خون گریه بکنه !
نامجون: اخراجش کردن و حقش بود
جین: چیکار کنیم! جونگ کوک هنوز بیدار نشده!
یونگی: الان یه روز گذشته
تهیونگ: اگه بلایی سر جونگ کوک اومده باشه خودم با چاقو دیک وون یو عوضی رو نصف میکنم !!!!!!
جیمین: یه روز گذشته؟!  یعنی یه روز خواب بودم و کوکی هنوز بیدار نشده !؟!
یونگی: اروم باش مطمئنم بهوش میاد
جونگ کوک: اینجا.......چه خبره؟
همه: بالاخره بهوش اومدی اونم بعد از یک روز !!!!!
جونگ کوک: چی شده؟
جین: وون یو عوضی.....
جیمین: داشت بهت تجا.....
نامجون: برو دست و صورتت رو بشور و بیا   هوسوک و یونگی غذا درست کردن
_ همه از اتاق رفتن بیرون و جونگ کوک بعد از شستن دست و صورتش رفت جولوی اینه تا اون یکمی که از موهاش خیس شده بود رو را سشوار خشک کنه ولی با دیدن مهر مالکیت روی گردنش شونه از دستش افتاد و زد زیره گریه
جونگ کوک: پاکیم رو ازم گرفت !!!!! 😭
💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜میرای صحبت میکنه
ببخشید دیر کردم
پایه نهمم و درس زیاده
راستی امروز اول اکتبر و ما ارمیا به این ماه میگیم جیمیتوبر چرا چون 13 این ماه تولد جیمینه
به خبر دیگه هم دارم  جیمین به عنوان جذاب ترین سلبریتی اسیایی سال 2023 انتخاب شده🥳🥳🥳🥳🥳🫰🫰🫰🫰🍻🍻🍻🍻💝💝💝💝💜💜💜❤❤❤💗💗💗💗😘😘😘🌹🌹♥♥♥
خوب همین دیگه الان ساعت 12 و 47 دقیقس و من صبحیم😐😑
شب بخیر خواب بایستون رو ببینین👋👋👋👋👋

my cute love ( vkook )Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang