"یک پسر زنده اینجا چکار میکنه؟"
مطمئن نبود توهمه یا واقعیت...اون پسر به شدت نفس نفس میزد و زیر لب فحش میداد و اما جونگکوک فقط با تعجب بهش خیره شده بود، پسر زیبا وقتی سرشو به سمت جونگکوک برگردوند جیغ بنفشی کشید که باعث شد دکتر بیچاره با شدت زیاد از روی صندلی به زمین بیوفته و باسن مبارکش صاف بشه
"خدا لعنتت کنه جیمین، انتقام کونتو ازم گرفتی دیگه...کارمای کوفتی رو من کراش داره انگار، فاک بهش این پسره چرا اینجوری نگام میکنه، انگار من گذاشتمش تو سردخونه"
جونگکوک درحالی که با اخم پر رنگی دستش رو روی باسنش گذاشته بود به تهیونگ که هنوز روی تخت فلزی نشسته و با خشم و کمی تعجب بهش خیره شده بود نگاه کرد
هردو چندثانیه ای بهم خیره شدن تا اینکه بالاخره پسر برهنهی روی تخت ، ملافه ی سفیدی که روش کشیده شده بود رو دور پایین تنه اش بست و از تخت فلزی پایین پرید
با قدم های بلند و ترسناکی سمت جونگکوک حرکت میکرد و دکتر بیچاره از ترس تو خودش جمع شده بود، فکر میکرد داره خواب میبینه،لعنتی همه چی مثل فیلم های ترسناک فضاسازی شده بود!
پسر جنازه ای جلوی پای جونگکوک رو زانو هاش خم شد و درحالی که با چهره ای ناخوانا بهش زل زده بود دستشو سمت صورتش برد و قبل از اینکه جونگکوک جیغ بکشه دهنش رو گرفت
_هیششش آروم باش خب؟
پسرک با ملایمت گفت،دست سرد و یخ زده اش که روی دهن دکتر بود پوست گرم و مرطوب شده ی جونگکوک رو میسوزوند و بهش احساس عجیبی رو منتقل میکرد
"بدنش خیلی سرده،ولی گرمای ضعیفی رو ازش حس میکنم...اون زنده اس ولی تو سردخونه گذاشته بودنش، یعنی تشخیص یکی از دکترا اشتباه بوده؟فکر میکردن مرده درحالی که یهو زنده شده؟ مسیح مغزم قد نمیده....چرا اینقدر بهم نزدیک شده،احساس عجیبی دارم،اینجا هوا در حد مرگ سرده پس چرا من اینقدر گرمم شده و دارم عرق میکنم؟"
حس عجیبی داشت،جونگکوک دکتر بود و مریضای زیادی رو دیده بود که قلبشون از تپیدن ایستاده و اما با احیا نبضشون دوباره برگشته، این چیز عجیبی نبود... معجزه یا خواست خدا،برای جونگکوک اهمیتی نداشت مهم این بود که مریض زنده بمونه ولی تا به اون روز موردی رو ندیده بود که داخل سردخونه زنده بشه-البته به جز تو فیلم-این براش عجیب، جالب و اما ترسناک بود...!
جونگکوک هنوز شوکه بود و نمیتونست حرف بزنه و فقط و فقط به پسرک زیبای رو به روش که رنگی پریده و پوستی سرد داشت خیره شد.....رنگ پریده...برای ثانیه ای تصویر پدرش جلوی چشمش اومد و نفسش گرفت
پسر با دیدن چهره ی سرخ شده و چشمای اشکی دکتر رو به روش سریع دستشو از روی دهنش برداشت و به جاش روی بازو هاش گذاشت و تکونش داد
YOU ARE READING
DEAD LOVE // KOOKV
Romance[عشق مُرده || DEAD LOVE]⚰️☠️ | 👩🏻💻✨ | جونگکوک دکتری که اتفاقی سر از سردخونه در میاره چی میشه همون شب یکی از جسد ها زنده بشه؟ پوست برنزه و برهنه اش-که رد زخم و بخیه روش دیده میشد- تو نور کم و چراغ چشمک زن سردخونه میدرخشید و موهای فندوقیش پریشون...