"POV Teahyung"
_مگه تو منو نمیشناسی؟ من یکی از خطرناکترین آدمایی ام که میتونی تو زندگیت دیده باشی!
پسرک شوخی مزخرفی رو شروع کرد ، دلش سرگرمی جدید میخواست و حالا که دکتر احمق رو به روش حرفش رو باور کرده بود داشت بیشتر و بیشتر میترسوندش
"وای خدا این دکتر لعنتی چقدر کیوته آخه....با اون چشمای درشت و موهای پر کلاغیش وقتی ترسیده بهم خیره شده دلم میخواد فقط و فقط محکم بغلش کنم و تا جایی که جیغش در بیاد فشارش بدم!اه مسیح چرا این پسر اینقدر هیکلی و ورزیده به نظر میرسه....ولی بازم کیوتهಥ‿ಥ احمق"
تهیونگ لب پایینیش رو به دندون گرفت تا به خاطر چهره ی ترسیده ی دکتر نزنه زیر خنده!
دلش میخواست یکم بیشتر دستش بندازه اما صدای زنگ گوشی دکتر این فرصت کمیاب رو ازش گرفت
جونگکوک درحالی که با چشمای درشت و گرد شدش به تهیونگ خیره بود بدون اینکه پلک بزنه یا نگاهشو برداره، گوشیشو از روی میز قاپید و با جواب دادن تماس اونو به گوشش نزدیک کرد ، قبل از اینکه کلمه ای از دهنش بیرون بیاد صدای نگران مادرش سکوت سردخونه رو شوند
_جونگکوک پسرم؟ میدونم سرت شلوغه اما موضوع مهمی پیش اومده
صدای مادرش به وضوح میلرزید و بغضی که سعی در پنهانش داشت رو حتی تهیونگ هم از فاصله ی دور تشخیص داد
جونگکوک که به کلی موضوع تهیونگ رو فراموش کرده بود به سرعت نگاهشو از پسر گرفت و درحالی که تمام حواسش رو به مکالمه با مادرش متمرکز کرده بود بی اختیار سمت در قدم برداشت
تهیونگ کلافه روی صندلی نشست و نفس عمیقی کشید،ناگهان لرز بدی به تموم سلول هاش افتاد و سوزش سرمایی رو روی پوست یخ زده اش احساس کرد، چطور فراموش کرده بود هنوز برهنه اس؟
"باید هرچه زودتر یه فکری بکنم،نمیتونم تا آخر عمرم برهنه و زخمی گوشه ی سردخونه بشینم تا اون احمق متوجه زنده بودنم نشه..باید یک نقشه ی درست و حسابی بچینم..اما چی؟ من مثلا مردم و از یک مرده هیچ کاری برنمیاد! من نمیتونم هیچ غلطی کنم مسیح این چه مصیبتی بود که تو دامنم انداختی؟"
نگاهش دور و اطراف اون سردخونه ی نمور و تاریک میچرخید اما فکر و ذهنش جای دیگه بود
"یعنی باید چکار کنم؟ حتما تا الان خبر مرگم به گوش پدربزرگ رسیده...هه معلومه اون یونگ مین آشغال این فرصت طلایی رو از دست نمیده،چه چیزی بهتر از اینکه من دیگه زنده نباشم تا بدون هیچ تلاشی به قدرت برسه؟ من مطمئنم این مرگ جعلی هم زیر سر خودش و اون پدر آشغال تر از خودشه...مسیح اگه بفهمن هنوز زندم قطعا دست رو دست نمیزارن و یه بلایی سرم میارن...باید چکار کنم؟"
STAI LEGGENDO
DEAD LOVE // KOOKV
Storie d'amore[عشق مُرده || DEAD LOVE]⚰️☠️ | 👩🏻💻✨ | جونگکوک دکتری که اتفاقی سر از سردخونه در میاره چی میشه همون شب یکی از جسد ها زنده بشه؟ پوست برنزه و برهنه اش-که رد زخم و بخیه روش دیده میشد- تو نور کم و چراغ چشمک زن سردخونه میدرخشید و موهای فندوقیش پریشون...