(یک ماه بعد)
#تهیونگ سرهنگ چوی کارت داره گفت بهت خبر بدم بری اتاقش به نظر عصبی میومد!
-نمیدونی چی کارم داشت هیونگ؟
#فکر کنم میخواد در مورد پرونده بلک بان باهات حرف بزنه چون خیلی عصبی بود!
-باشه هیونگ ممنون که خبر دادی.
#خواهش میکنم بهتر زودتر بری تا بیشتر عصبی نشده
-باشه من رفتم به پسرا بگو جمع بشن تو اتاق باید باهاشون حرف بزنم وقتی برگشتم.
#باشه بهشون میگم تو برو
-ممنون هیونگ من میرم دیگهتق تق
&بیا تو سرگرد کیم
-(احترام نظامی)قربان
&ازادی سرگرد
-باهام کاری داشتین قربان؟
&درسته بشین میخوام در مورد پرونده بلک بان باهات حرف بزنم، از بالا خبر رسیده که چندتا قتل دیگه تو این مدت انجام شده خیلی عصبین اونا میخوان هرچه زودتر این پرونده رو حل کنی کیم داره خیلی طولانی میشه این پرونده خیلیا به قتل رسیدن تو این مدت کیم بهتره هرچه زودتر این پرونده رو حل کنی وگرنه پرونده رو به سرگرد لی میدم!
-میفهمم قربان ما داریم تموم سعیمونو میکنیم تا بتونیم جی کی رو دستگیر کنیم هر موقع به ی چیزی میرسیم اون کاری انجام میده که هممونو گیج میکنه!
&میدونم کیم برای همین از بالا ی نفرو فرستادن تا بهتون تو حل این پرونده کمک کنه
-اما قربان ما الان پنج نفری داریم رو این پرونده کار میکنیم فکر نمیکنین کافی باشه همین قدر نیرو!؟
&همین که گفتم کیم این دستور از طرفه بالا نمیتونی قبولش نکنی به نظرم میتونه تو حل این پرونده بهتون کمک کنه هرچی تعدادتون بیشتر باشه زودتر پرونده رو حل میکنین!
-بله قربان هرچی شما بگین
&خوبه فکر کنم تا الان اومده باشه بهتر بری به بقیه هم خبر بدی کیم به نفعتونه باهاش کنار بیاین
-چشم بهشون میگم من دیگه میرم قربان
(احترام نظامی)#اومدی تهیونگ سرهنگ چی گفت؟
-هیچی هیونگ گفت ی مامور جدید قراره تو حل این پرونده باهامون همکاری کنه
٪ی نفر دیگه؟ چخبره مگه نکنه میخواد کل پاسگاه رو جمع کنه که این پرونده رو حل کنیم!؟
-نمیدونم هیونگ گفت دستور از بالا بوده!
تق تق
+سلام سرگرد جئون هستم من تو این پرونده بهتون کمک میکنم امیدوارم باهم کنار بیاییم
=ج جونکوک!؟
+یونگی هیونگگگگ!؟
-شما همو میشناسین(اخم)!؟
=ا اره این جونکوکه برادر هوسوک!
-چ چی؟
+باورم نمیشه دوست پسر خیانت کار داداشمو اینجا میبینم (نیشخند)
=جونکوک! اینجوری نگو لطفا
+(خنده عصبی)اینجوری نگمم هااا پس چجوریی بگممم (داد)؟
-صداتو بیار پایین اینجا سرگرد
+(خنده عصبی)که صدامو بیارمم پایین ارهه موقعی که داداشم داشت تو خون خودش غرق میشد چرا اون موقع کسی نبود که بهم بگه صدامو بیارم پایین هاااا؟
=چ چیییی؟
YOU ARE READING
اخرین گناه
Actionخلاصه داستان: چی میشه که ی قاتل عاشق ی پلیس شه؟ چی میشه که قاتل برای گرفتن انتقام زندگی نابود شدش و مرگ برادرش از ی پلیس کمک بخواد؟ چی میشه که قاتل برای رسیدن به حدفش خودشو جای پلیس جا بزنه؟ بنظرتون پلیس میتونه با راز قاتل کنار بیاد؟ میتونه با هویت...