part. 5

24 4 0
                                    

(سوم شخص)
از روزی که کوک وارد اون پاسگاه شده بود دو هفته ای گذشته بود. دو هفته ای که علاوه بر زیاد بودن کار ها و خستگی های شبانه افراد اون پاسگاه جو خیلی عجیب و مؤذب کننده ای بین افراد داخل یکی از اتاقا وجود داشت!
بعد از اون دعوای کوچیکی که بین کوک و یونگی به وجود اومد خیلی کم پیش میومد حرف بزنن باهم اگه هم میزدن راجب حل پرونده بود!
مثل این مدت بعد از انجام دادن کارهاشون مشغول استراحت بودن که گوشی کوک زنگ خورد
+بله؟
×.......
+سلام اقای کیم ممنون شما خوبید
×.......
+اقای کیم من بهتون گفته بودم بهتره جلوش و بگیرین من خسته شدم از دستش واقعا دیگه نمیکشمم
×..........
+فکر نمیکنین اگه میخواست تمومش کنه تا الان کرده بود؟
×.........
+اقای کیم من تا الان فقد به خاطر اینکه دختر شماست هیچ کاری بهش نداشتم وگرنه همون اول دهنشو خورد میکردم!
×.........
+واقعا خسته شدم بهتره هرچه زودتر ی کاری انجام بدین من واقعا نمیخوام دوباره ابروم و از دست بدم
×.........
+منظورتون چیه یکم دیگه وقت بدم بهتون من زندگیم به خاطر دختر شما نابود شد ابروم نابود شد شغلم از دست رفت!
×.........
+خودتون و بزارین جای من واقعا چی کار میکردین وقتی دختر رعیس سابقتون کسی که زندگیتون و بهش مدیونید و حتی به زور با دخترش حرف میزدین بیاد بگه عاشقتونه و شما ردش کنین ولی بازم تا جلوی خونت بیاد و ابرو ریزی کنه جوری که مجبور بشید چند بار خونتون و عوض کنید وقتی دید نمیشه کاریش کرد اومده محل کارت و جیغ و داد کرده که ازت حاملس و باید بچت و قبول کنی در صورتی که دستتم بهش نخورده بعدشم که از کارت اخراج بشی و جمله تویی که نمیتونی مسئولیت بچت و قبول کنی چه جوری میخوای مسئولیت جون مردم و قبول کنی و بارها بهت گفته بشه!
شما جای من بودید چی کار میکردین واقعا؟
×..........
من بهش گفتمم چرا قبولش نمیکنم ولی مگه میفهمهه
×..........
+شما خودتون میدونین من گیم و علاقه ای به زن ها ندارم اگه دوس پسرم بفهمه خدا میدونه چیکار میکنه با کلی سختی تونستم تا الان ازش پنهون کنم

(ویو تهیونگ)
با تعجب داشتم به حرفای کوک گوش میدادم یعنی واقعا دوس پسر داره؟
همینطور که تو فکر بودم صدای در اومد بعد از اون یکی از نگهبانا وارد شد
~رعیس کیم ی نفر اومده جلوی پاسگاه داد و بیداد راه انداخته و دنبال سرگرد جئون میگرده
-چی؟ باشه تو برو الان میایم
+بهتره تا چند دیقه دیگه بیایین اینجا اقای کیم و دخترتون و جمع کنین من نمیخوام از اینجاهم اخراج بشم.
×..........
+منتظرتونم.
-کوک
+بهتره امروز این داستان واس همیشه تموم شه بریم سرگرد کیم

اخرین گناهWhere stories live. Discover now