part4

220 37 25
                                    

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

جاشوا:این چه طرز حرف زدن با مشتریه؟ ادب یادت ندادن؟جونگهان:چه چرتی داری میگی؟ برو بیرون! اینجا نمیتونی دردسر درست کنی!به وونو نگاه کرد

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.


جاشوا:این چه طرز حرف زدن با مشتریه؟ ادب یادت ندادن؟
جونگهان:چه چرتی داری میگی؟ برو بیرون! اینجا نمیتونی دردسر درست کنی!
به وونو نگاه کرد.
جاشوا:ما مشترییم، نه دوتا بچه احمق مدرسه ای که شر درست میکننو جلو همه تنبیه میشن‌!
داشتم میرفتم سمتش که ازینجا پرتش کنم که رئیس کافه که یه پسر ۲۴ساله به اسم سونگچول بود اومد.

جاشوا:ما مشترییم، نه دوتا بچه احمق مدرسه ای که شر درست میکننو جلو همه تنبیه میشن‌!داشتم میرفتم سمتش که ازینجا پرتش کنم که رئیس کافه که یه پسر ۲۴ساله به اسم سونگچول بود اومد

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.

سونگچول:جونگهانا، مشکلی پیش اومده؟
جونگهان:....
جاشوا:منتظریم بهمون میز خالی نشون بده.
خون خونمو میخورد.
سونگچول:جونگهان اگه خسته ای جاتو با یکی دگ از بچه‌ها عوض کن.
جونگهان:نه هیونگ، مشکلی نیس... ازین سمت-_-
نشستن سر میز که خواستم برم ولی با صداش متوقف شدم.
جاشوا:نمیخوای سفارشمونو بگیری؟!
میخواستم یکی دگ رو بفرستم سر میزشون سفارش بگیره ولی الان دگ سونگچولم داره نگاهم میکنه ازون دور....
به اجبار برگشتم سمتشون و تبلتمو روشن کردم.
جونگهان:بنال!
سرشو انداخت پایین و خندید.
جاشوا:دوتا اسپرسو... مثه سرنوشت تو تلخ.
واقعا میخواستم تبلتو بکوبم تو سرش.
سفارشو ثبت کردمو ازشون دور شدم.

Trouble makerWo Geschichten leben. Entdecke jetzt