با دیدنش که چهارزانو نشسته بود رو نیمکت جلوی دانشگاهو با لبخند نگام میکرد فقط دوییدم سمتش که از جاش بلند شدو محکم بغلم کرد.
جاشوا:خسته نباشی عزیزم.
جونگهان:توعم.
جاشوا:مال من زیاد خسته کننده نبود.
خندیدم.
جونگهان:چند ساعتو نشستی؟
جاشوا:۲؟
جونگهان:اینهمه مدت منتظرم بودی؟
جاشوا:پ چی؟
از تو بغلش بیرون اومدم.
یه نفس عمیق کشیدم.
جونگهان:دگ روزای وحشتناک تموم شد، ازین به بعد فقط منو توییم.
زبونشو تو دهنش چرخوند.
جاشوا:کل تابستونو باید باهام بگذرونی فهمیدی؟
سرمو تکون دادم.
جاشوا:آفرین.
وونو و مینگیو هم اومدن.منو وونو نشسته بودیم جوابایی که یادمون میومدو باهم چک میکردیم مینگیو هم سرشو گذاشته بود رو شونه شوا داشت چرت میزد.
راه افتادیم رفتیم ناهار خوردیمو به پیشنهاد مینگیو رفتیم شهربازی تا تخلیه انرژی کنیم.
جاشوا:زنگ بزن به مامانتو بگو امشب خونه من میمونی.
جونگهان:فک نکنم قبول کنه ولی باشه.
زنگ زدم و راحت و بدون چک و چونه قبول کرد.
بعد از شهربازی از هم جدا شدیمو رفتیم خونه شوا، برام غذای مورد علاقه خودشو درست کرد که خیلی خوشمزه بود، بعد فیلم دیدیمو از همون وسطای فیلم بود که دگ به لم دادن تو بغل هم راضی نبودیم. از نوازش شروع شد تا بوسه و در آخر واسه اولین بار باهم بودنمون که واقعا یکی از دردناکترین تجربههام بود اما خوشحال بودم ازینکه اولین بارم با اون بود.
YOU ARE READING
Trouble maker
Fanfictionرمان "دردسرساز" از سونتین🩵 کاپل:جیهان، مینی ژانر:مدرسهای، کمدی، کلکل خلاصه داستان: تقابل پسر خفن و پسر شیطون چی میشه؟ چی میشه اگه یکیشون بزرگترین راز اون یکیو بفهمه؟!