خام لی:جئون وونو.
وونو از جا بلند شدو رفت کادوشو گرفت و همونجا در جعبه رو باز کرد.
خانم لی:میخوای کادوتو نشون بدی؟
وونو:نه.
خانم لی:میتونی حدس بزنی سیکرت سانتات کیه؟
وونو:...کیم مینگیو.
ازینجا به داخل جعبه دید داشتمو با دیدن کادو رفتم زی میز ترکیدم از خنده.مینگیو با تعجب به وونو نگاه میکرد و باورش نمیشد وونو درست حدس بزنه ولی خب آخه احمق برداشتی بهش یه باکس نسکافه دادی؟
اشکام سرازیر شده بودن از خنده.
تنها کسایی که از شغل ما خبر دارن جاشوا و وونو بودن بعد انتظار داشتی نفهمه تویی؟
خانم لی:درسته. سال نو مبارک وونو♡
وونو سر تکون دادو رفت نشست.
بعد از چندنفر نوبت چان شد.
جعبشو که باز کرد یه تیکه خامه پرت شد رو صورتش که کل کلاس همزمان خندیدیم.
چان:جونگهاااااااااااان
جونگهان:سال نو مبارکککککککککککک
خانم لی باخنده نفر بعدیو صدا کرد.
بالاخره نوبت به من رسید.
خانم لی:زلزله؟
بهش نگاه گرفتم.
خانم لی:نوبتته.
پاشودمو رفتم سمتش.خانم لی:مگه قرار نشد ازین به بعد یونیفرمتو درست بپوشی؟
خندیدم.
جونگهان:کتم کثیف بود در نتیجه اینو پوشیدم🥰🤪
همه کلاس شروع کردن سروصدا کردن که الکی نگووووو.
کادومو گرفتم ازش جعبه نسبتا بزرگی بود.
درشو برداشتمو با دیدن داخلش تعجب کردم.
این...
به دوکیوم نگاه کردم.
نه این نمیتونه کار اون باشه...
فلش بک*
خانم لی از کلاس رفت.
برگه مینگیو رو از داخل جیبم دراوردمو نگاه کردم.
همممم باز چان بهتره.
برگه خودمو مینگیو رو باهم عوض کردم.
همینکه با وونو هم گروهی شدم واسه هفت پشتم بسه دگ کادو نمیتونم براش بخرم!
پاشودم رفتم سمت بقیه بچهها.
جونگهان:برگه من دست کیه؟!
دوکیوم:منننننننن.
جونگهان:آه. باید منتظر چی باشم؟ دستمال توالت؟
دوکیوم:وااووو، جونگهانا تو جدن میتونی ذهن بقیه رو بخونی؟
جونگهان:به نفعته کادوت مسخره نباشه.
پایان فلش بک*
مطمئنم دوکیوم... همچین کادویی نمیده.
چشمم به سورا خورد که داشت با لبخند نگام میکرد.
یعنی کار اونه؟
خانم لی:جونگهانا... میتونی حدس بزنی کادوت از طرف کیه؟
همچنان زوم بودم رو سورا.
اینا دقیقا همون کتابای درسی هستن که داغون شدن..توسط جاشوا!
به سر تا پای سورا نگاه کردم.
اون پولدار به نظر میاد در نتیجه خریدن همچین کتابای درسیی باید براش راحت باشه... از طرفی اون با اینکه بعد ازین اتفاق اومد به کلاسمون ولی ازم پرسید چیشده و بهش گفتم.
با اینکه احتمال میدم جواب سورا باشه ولی... چرا باید همچین کاری کنه؟
با سردرگمی به مینگیو نگاه کردم بلکه اون کمکم کنه که چشمم به پشت سرش افتاد.
کسی که کتابامو به فنا داده بود و... فقط اون لیست دقیق کتابای نابود شده رو میدونست... یعنی اون به سورا گفته اسم کتابا رو؟آه کشیدم.
جونگهان:....نه.
خانم:باشه، سال نو مبارک جونگهانا.
رفتم نشستم سر جام.
زنگ که خورد یه راست رفتم سراغ دوکیوم.
جونگهان:برگه رو عوض کردی؟
دوکیوم:آره
جونگهان:با کی؟!
دوکیوم:نمیتونم بگم.
جونگهان:چرا؟
دوکیوم:ازم خواست بهت نگم.
....اون میدونسته که میام سراغ دوکیوم؟!
همه بچهها از کلاس رفتن و فقط منو مینگیو موندیم.
مینگیو:قضیه چیه؟
جونگهان:خودمم نمیدونم!
کتابا رو گذاشتم تو کیفمو رفتیم داخل حیاط.
........
رفتیم داخل کافه.
سونگچول:دیر کردید.
جونگهان:ترافیک بود.
سونگچول:خب جون توعم بیا اینجا.
سه تامون جلوش ایستادیم.
سونگچول:یه کارمند جدید داریم، هواشو داشته باشید.
مینگیو:کارمند جدید برا چی؟ مگه ما چی کم گذاشتیییییم؟
ما سه تا خندیدیم.
سونگچول:دراماتیکش نکن! نزدیک سال نوعه و اینجا حسابی شلوغ میشه.
مینگیو:هممم این جوابو بیشتر دوست داشتم هیونگ.
سونگچول:خوبه...
_سلام.
برگشتیم سمت صدا که سه تامون با دیدن هم دهنامون باز موند.
مینگیو:تو...
--------
آلبوم جدیدو گوش کردین؟
دوسش داشتین؟
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Trouble maker
Фанфикرمان "دردسرساز" از سونتین🩵 کاپل:جیهان، مینی ژانر:مدرسهای، کمدی، کلکل خلاصه داستان: تقابل پسر خفن و پسر شیطون چی میشه؟ چی میشه اگه یکیشون بزرگترین راز اون یکیو بفهمه؟!