5

177 6 9
                                    


چند ماه از موندم میگذره و با کمک کتاب و فیلم های اموزشی تقریبا به زبان کره ای مسلط شدم و به عنوان خدمتکار شخصی جین (رییسم) کار میکنم و پولی که داده و من رو خریده رو اینجوری پرداخت میکنم،با کار کردن.
با صدای ساعت از خواب بیدار شدم دست و صورتم رو شستم و از اتاق رفتم بیرون پشت در اتاق ارباب وایسادم و در زدم و بعد وارد شدم بالای تخت وایسادم و صداشون کردم چشماشون رو باز کردن حوله و لباسی که می خواستن رو اتو کرده سر چوب لباسی گذاشتم تموم مدت ارباب بهم خیره شده بود اروم به نشونه احترام خم شدم و از اتاق رفتم بیرون خدمتکار میز صبحونه رو آماده کرد راستی اینو بگم که کلا رابطه تموم خدمه ها با من بده یعنی افتضاح خیلی بده انگار پول باباشون رو خوردم چندبار باعث شدن ارباب جریمه ام کنه و از حقوقم کم کنه
ارباب اماده شده اومد و پشت میز نشست و کنارش وایسادم تا صبحونه اش رو بخوره و اگه چیزی لازم داشتن سریع بهشون بدم
_وقتی توی کشور خودت بودی درس میخوندی؟!
+بله ارباب مترجمی زبان رو میخوندم توی دانشگاه
_چقدر مسلط هستی الا ؟!
+به ۵زبان زنده تقریبا مسلطم
_خوبــــــــه به کارم میای
سرمو تکون دادم درحالی که بلند شد و به سمت بیرون میرفت گفت:چندساعت دیگه یه سری لباس میاد دم در اماده شو ساعت ۷ راننده میاد دنبالت اگه خریدی لازم داشتی لیست کن بده راننده تا واست آماده کنه فهمیدی
+بله ارباب
سر تکون داد و رفت وقتی برگشتم دیدم خدمه ها با حرص نگاهم میکنن داشتم از پله بالا میرفتم تا برم حمام که سر خدمتکار گفت
#اهای دختره بیا ببینم میز رو جمع کن
سرمو تکون دادم و میز رو جمع کردم این‌بار نمی خواستم بهونه دستشون بدم خلاصه تا تونستن ازم کار کشیدن تا کارم تموم شد لیست وسایل هامو دادم به راننده تا بخره بعد چند مین همه وسایل و لباس هارو واسم اوردن رفتم توی اتاق و مشغول اماده شدن شدم
جین:
کارم تقریباً تموم شده بود سوار ماشین شدم و به سمت امارت رفتم تا خودم برم دنبال دلسا
نمیدونم چی توی این دختر هست که نمیتونم ازش بگذرم نگاهش اروم بودنش صبور بودنش اخ چشماش هیچ جوره نمیشه از اون اقیانوس چشماش گذشت
وارد عمارت شدم و مستقیم رفتم تو اتاقم تا اماده شم یه دوش گرفتم و کت و شلوار مشکی با پیرهن مشکی که دلسا واسم اماده کرده بود رو پوشیدم موهامو درست کردم و رفتم پایین روی مبل نشستم هنوز خیلی مونده بود تا جشن دلم نمی خواست برم ولی باید یه معامله میکردم سرمو به پشت مبل تکه داده بودم که با صدای کفش به سمت صدا برگشتم فاک این چی بود جلوم موهای روشنش الا تیره بود که با لباس دکلتش ست شده بود رون تپل سفیدش از چاک لباسش بیرون زده بود و چاک سینه هاش از یقه لباس کاش این لباسو نمیگرفتم واسش خیلی لخت بود با اون لحن بامزه اش به کره ای گفت:من اماده ام بریم (دلم رفت)
نفسمو پر صدا بیرون دادمو بدون حرف راه افتادم و اونم پشت سر من نه نباید بهش اهمیت بدم من در حد من نیست من حتی نمیدونم اون تاحالا با کسی بوده یا نه(جین نمیدونه که دلسا باکره هست و یکی از قانون های جین یا علاقیش اینه که خودش باکرگی کسی که می خوادش رو بگیره)
سوار ماشین شدیم و راه افتادم
دلسا: توی ماشین دوتامون ساکت بودیم جین خیلی جذاب شده بود بااون تیپش و مخصوصا اون اخمش
از توی کیف دستیم اینه ام رو دراوردم و رژم رو چک کردم یکم کم رنگ شده بود چون از استرس لبمو خورده بودم چون ژر قرمز هم بود خیلی مشخص بود که وسط لبم کمرنگ شده رژ لبمو بیرون اوردم و داشتم به لبم میزدم
_اینقدر چهرتو با این اشغالا زشت نکن (اروم گفت)چقدر بدم میاد از این چیزا
نمیدونم چرا ولی از حرفش خیلی خوشحال شدم و اروم رژ رو برگردونم توی کیف وقتی رسیدم از ماشین پیاده شدم و کنارش وایسادم
_امشب تو نقش معشوقه من رو داری اگه نقشت رو درست بازی کنی چیز خوبی واست کنار گذاشتم فهمیدی
+بله ارباب
_صدام بزن جین
+ب‍ــ...‍له جین
_خوبه
دستمو دور دستاش حلقه کردم و باهم وارد سالن شدیم اوه چه خبر بود گوشه های سالن میز های پوکر بود چندتا مبل هم جاهای دیگش که روش دخترا به ظرز فجیعی توی بغل مرد ها مشغول مشروب خوردن بودن شنلم رو دم در تحویل دادم و روی یکی از مبل های سه نفره که خلوت بود نشستیم همین که نشستم لباسم کنار رفت و رونم کامل افتاد بیرون که از دید جین دور نموند چیزی نگفت منم اهمیت ندادم بهش فقط نمیدونم چرا دستشو مشت کرد سرم پایین بود و داشتم با یه تیکه از موهام بازی میکردم که متوجه مکالمه جین با یکی شدم

𝕞𝕠𝕟𝕤𝕚𝕖𝕦𝕣 𝕜𝕚𝕞Where stories live. Discover now