mine2 "end"

10.2K 585 127
                                        

"
Part2: (end...)

"

باورم نمیشه...
نه...باورم نمیشهههههه...
چه فاکی اتفاق افتاد...
چرا همه چیز وارونه شد؟
چرا حسِ پسرایی رو داره که کراششون باهاشون لاس زده.

اره...
وات د فاککککک...
اون لعنتی درست جلوی چشم اینهمه ادم دم گوشم باهام...باهام لاس زد...
منی که خودم استادِ لاس زنیم و کلاس برگذار میکنم برای اموزش...
حالا یکی اومده باهام لاس میزنه؟
اونم چی؟
حرفایی که باعث شد تهیونگی که اینقدر پررو و تخس بوده و به پسری معروفه که خجالت حالیش نمیشه...درست جلوی اونهمه ادم صورتش از خجالت سرخ و گونه هاش قرمز بشه.

و جونگکوکی که بیخیال و بی اهمیت بودنش به همه چیز، رو سر زبون ها بوده...با دیدن خجالت و قرمزی تهیونگ دلش بریزه و حس وحشتناک ییقراری تو قلبش بپیچه...طوری که بخواد جلوی اونهمه ادم و دوربین صورت پسر و بین دستاش بگیره و تا جایی که جا داره ببوستش.

نگاهش و از جامِ داخل دستش گرفت و زیر چشمی به قسمت شمالیه سالن نگاه کرد...
از همینجاهم میتونست قامت بلند و ورزیده ی پسره رعیس جمهور و ببینه...طوری که یه دستش و داخل جیب شلوارش فرو کرده و با به دست داشتن یه جام داخل دستش، کنار پدرش ایستاده و با زنی و دخترش که به طرز چندشی اویزون به نظر میرسن صحبت میکنه‌.

چشماش و چرخوند که صدای کای کنار گوشش شنید...
-تهیونگا...
برگشت و سوالی به رفیقش نگا کرد.
-چیه؟

با اخم و نگاهش به قسمتی اشاره کرد.
تهیونگ رد نگاهش و گرفت که رسید به در ورودی...
و خب...اون دختر تو لباس شب مشکی این حقیقت و تو صورت هردوشون میکوبید که...فاکککککککککک...بدبخت شدن.

اخماش و شدید توهم کشید...
-این اینجا چیکار میکنه؟
-احمقی؟...یادت رفته دختره معاون چویِ.
تهیونگ سریع پشتش و طرف در ورودی کرد و دستی به پیشونیش کشید‌.
-خاک تو گورت کنن کای...چرا زودتر یادم نیاوردی که ممکنه اینم اینجا باشه؟

پسر حق به جانب به تهیونگ نگاه کرد و با نیشخندی که زد گفت: قبل اینکه با ترفند بکشونیش به هتل و یه شب سخت و باهاش بگذرونی که اونم بعد یک سال هنوز ولت نکنه و وحشیانه بخوادت ...باید به فکر این روزات میبودی عشقم.

لگد ریزی به ساق پای کای کوبید و غر زد: ببند.
-اوه...منو دید.
-فاکیو کای فقط گورتو گم کن و ازم دور شو.
پسر لبخندی زد و ابروهاش و برای تهیونگ بالا انداخت: ولی عجب چیزی شده ها...خیلی خوشگله لعنت به سلیقت.

تهیونگ چشم غره ای برای کای رفت و خواست به فحش بکشتش که صدای ظریف و زیبایی به گوشاش رسید‌.

-های دارلینک...

اه لعنت بهش...
گیر افتاده بود...اونم وسط منجلابی که خودش ساخته بود...
کای که ریز خودش و ازشون دور کرد و تهیونگ هرچی فحش بلد بود زیر لبی بهش گفت.

fiction kookv"vkookDonde viven las historias. Descúbrelo ahora