《پارت چهلم》

242 30 31
                                    


-چی؟
مهربون نگام میکنه و میگه: من نیومدم تا منو ببخشی.. اومدم ازت خواهش کنم بذاری کنارت باشم و کمکت کنم.... دوست دارم بین این همه سختی به من تکیه کنی.. به هیونگت.. به کسی که چهار سال اشتباه کرد و الان پشیمونه.

-نه سه هون... ازم نخواه... دیگه تحمل وابسته شدن و دل کندن رو ندارم.. دلم نمیخواد گاهی باشی گاهی نباشی.

فشار آرومی به دستام وارد میکنه و میگه: اومدم که برای همیشه باشم.
نگاش میکنم.. پر از گله.. پر از شکایت.......................

-من که ازت گذشتم سه هون.. چرا پس میخوای بمونی.. لازم نیست عذاب وجدان داشته باشی.. بالاخره
یون سوک مادرت بود و من هم...

انگشت اشاره اش رو روی لبم میذاره و میگه: نگو سوکجین.. هیچی نگو.. تو همیشه دونسنگم بودی.. برام مهم نیست که مادرامون یکی نبوده.. هیچوقت برام مهم نبود.. میدونم نمیخوای به اون خونه برگردی.. من همه چیز رو میدونم سوکجین.. دیشب تهیونگ پیش من بود.. همه چیز رو برام تعریف کرد.. خیلی دیر اومد پیشم ولی تا صبح از همه چیز برام گفت.. گفت که با وجود رفت و آمدهای سوکمین چقدر داری اذیت میشی.. من اومدم کمکت کنم سوکجین.. این دفعه فقط میخوام به تو فکر کنم.. به جبران گذشته.. به هیچ کاری مجبورت نمیکنم.. وقتی فهمیدم مادرت چطوری با بابا مونده اون موقع بود که به این موضوع رسیدم که مادرت هم یه قربانی بود.. مثل مادر من.. بابا خیلی بد کرد.. به همه مون.. ما هیچی از مادرت نمیدونستیم به جز اسمش.. باور کن.

-میخوام مامانم رو پیدا کنم.

سه هون: کمکت میکنم.

-شاید رفتم پیش مامانم.

با غم نگام میکنه.
سه هون: حق داری.. اگه همه مون رو هم واسه همیشه ترک کنی حق داری.

-هیونگم رو تو شناسایی کردی؟

با ناراحتی سرش رو تکون میده.
سه هون: متاسفم.

غمگین نگاش میکنم.
-یونا رو هم دایون به قتل رسوند.

سه هون: میدونم.

-به خاطر نوناش... اون تو باند مین جو و پدرش کار میکرد و خیلی کمکا به مین جو کرد.. بعد از مرگ
مین سو اوایل دووم آورد ولی بعد کم کم تعادل روانیش رو از دست داد و در آخر هم خودکشی کرد.

سه هون: چرا اینا رو میگی؟

-تا بدونی.

سه هون: همه رو میدونم.

-ولی یه چیز رو نمیدونی.

سه هون: چی رو؟

-که هدف مین جو نامجون بود اما دایون به خاطر نوناش تو یه تصمیم آنی یونا رو به قتل میرسونه و به مین جو هم چیزی نمیگه.. مین جو هم فکر میکنه یونا خودکشی کرده و با فکر اینکه زنده موندن نامجون حکم مرگ تدریجی رو براش داره اون رو زنده میذاره.

Don't Leave Me[ترکم نکن]Where stories live. Discover now