ووت و کامنت فراموش نشه 🥀
+چیزی شده تهیونگ که الان داری اینو میپرسی؟
. جین اینقدر قایم کردن مسائل رو دوست داری؟ خسته نمی شه، اون قبر درونت پرنمی شه؟...
+مادرت زنی زیبا بود ولی....
. ولی چی جین بهم بگو چرا اون الان پیشم نیست؟بخاطر تو هست که اون پیش من نیست؟
+من مادرت رو نکشتم، اون...معشوقه پادشاه بود، ولی پادشاه تهیونگ... اون بی رحم و ظالم... اون میخواست تو و مادرت رو بکشه ولی من...
. تویک مهره آخر برای انتقام میخواستی درسته؟
نگاهم از اون چمن به چشماش دادم، چیزی جز غم نمیدیدم
باید الان چی بهش میگفتم؟
حقیقت رو می گفتم دروغ؟ میگفتم فقط میخواستم بدون دلیل بزرگت کنم؟ حتی اگه هم دروغ میگفتم اون می فهمید...
اون منو به خوبی شناخته بود و این من بودم که فقط تهیونگ رو اندازه یک مهره انتقام میشناختم.... بیا برگردیم جین... من به حرفم عمل میکنم با اینکه تو بازهم عمل نکردی...
داشت برمیگشت؟ ولی چرا قلب من از این موضوع درد میکرد؟ چرا نمی خواستم برگرده؟
شاید چون میدونستم در اونجا تهیونگ بیشتر از یک مهره انتقام نیست و در آخر از بازی بیرون میره
.
.
.
.
.
#شیطان... این سکوت مدام تو و خواب های تموم نشدنی اون چیست؟... چه اتفاقی افتاده؟+فهمید جونگکوک... فهمید که بیشتر از یک مهره انتقام نیست
چهره جونگکوک ولی تغییری نکرد و همینجوری بهم نگاه میکرد
شاید فقط من بودم که از هیچی نمیدونستم و خودم رو از جواب و پاسخ دور میکردم#پس اون آمادست شیطان... همه چیز امادست... جنگ رو باید شروع کنیم...
گرگ های غرب و شرق خیلی وقت رسیدن و حتی جیمین هم امادست
و روباه های نه دم افسانه ای سیاه و سفید* هم برای تو به اینجا آمدن جین...
و الان هم تهیونگ امادست تنها کسی که میتونه پادشاه رو به قتل برسونه و اون رو برای همیشه بکشه...جانشین اون بشه
اون دستپرورده تو هست...+شروع شد؟... الان... جونگکوک کمی زود نیست؟
لرزش دست هایم متوقف نمی شد بلکه تنگ شدن ریه هام هم بهش اضافه شده بود
بلخره آغاز جنگ بود...
جنگی که سالها منتظرش بودم ولی الان داشتم ازش فرار میکردم....#همین الانش هم دیر شیطان... تو که برای جنگ مشتاق بودی الان چیشد؟
+نمیدونم فقط میدونم الان نمی تونم انجامش بدم و تهیونگ رو اونجا بفرستم
#تو باید با تهیونگ حرف بزنی بهرحال میدونی که اون حداقل بعضی چیزها و میدونه و حتی اگر جنگ ام شروع نکنی، اون اینکارو بجای تو میکنه... چون اون یه مهره انتقام برای تو هست و کارش همین هست
YOU ARE READING
𝙻𝙾𝚁𝙳 𝙾𝙵 𝙻𝙾𝚅𝙴
Romanceکیم سوکجین ملقب به شیطان سیاه....༒︎ کسی که پادشاه حتی ازش تنفر داره... صاحب عمارتی ملقب به دروازه جهنم که هرکسی میترسه حتی از کنار اون رد شه یک شب بارونی یک هایبرد ببر فراری که از قضا حامله هست وارد اون میشه...☠︎︎ واسه اون هایبرد چه اتفاقی قرار بی...