jin.
با اخم به همه داشتم تذکر میدادم که ازهم دور نشیم.
ولی با حس اینکه یکی کمه نگاهی به بقیه انداختم و با ندیدن جیمین با صدای لرزونی رو به همه شون گفتم
*جیمین کو؟
همه متعجب بهم نگاه کردند و با ندیدن جیمین چهره اشون از متعجب به نگران تغییر کرد.
×کجا رفته اخههه
_هیش، اروم باش
سریع گوشیمو از توی جیبم بیرون اوردم و شمارشو گرفتم، ولی، با خاموش بودن موبایلش اخمام توی هم رفت.
*موبایلش خاموشه... احتمالا باز حواس پرتی کرده و گم و گور شده
نامجون که تا اون موقع ساکت بود یهو به حرف اومد
÷دوتا گروه میشیم و میریم دنبالش میگردیم... توی هر حالتی در دسترس باشید، همین الان موبایل هاتون رو چک کنید و مطمئن بشید شارژ داریدهمه یه نگاه به گوشی هاشون کردن و بعداز مطمئن شدن سری تکون دادیم
÷خوبع، من و سپ باهم میریم، تهکوک هم با جین میرن
*اوکjimin.
بیخیال به دیوار های عجیب نگاه میکردم و سعی میکردم راهی رو که اومدم، برگردم.
با رسیدن به یه کوچه تنگ و تاریک با ذوق واردش شدم، و با چشم های قلبی شکل به دیوار هاش که با رنگ ها نقاشی شدن خیره شدم.
چند دقیقه ای همونجوری بهشون نگاه میکردم و سعی داشتم از دل این کلمات عجیب و نقاشی های عجیب معنایی پیدا کنم.
ولی با حس اینکه پشت سرم صدای ادامس جویدن کسی میاد، با ترس چرخیدم سمت صدا.
~چه گل پسری، جووننننن
بدن بزرگ و عضله ای نیمه برهنه اش که با تتو پوشیده شده بود باعث شد آب دهنم رو با ترس قورت بدم.
~لالی پسرک؟
سعی کردم بهش نگاه نکنم و از کنارش بگذرم، ولی با حس تیزی شی روی گردنم در جا خشک شدم.
؛ کجا به چنین شتابان، بودی حالا
زیر چشمی نگاهی به اون فرد چاقو به دست انداختم.
این یکی از کجا پیدا شد که من نفهمیدم..
+م.. من بای.. د بر.. م
~زوده واسه رفتن، بزار بچها بیان، یه حال درست و حسابی بده
خواستم از زیر دستش فرار کنم که زانوش ضربه محکمی به ساق پام زد و باعث شد اخ بلندی بگم.
نتونستم زبونمو کنترل کنم و شروع کردم به چرت و پرت گفتن.
+اخه عنتر مثل یه درخت رشد کردی رفتی تو هوا ولی هنوز طرز درست اداب معاشرت رو بهت یاددادن، بیام انگشتامو فرو کنم تو. چشمت؟؟میدونی اصلا من کیم، برو خداتو شکر بادیگاردام نیستن، وگرنه توی همین لحظه کونت میذاشتن شاسکول بی در و پیکر؛ اهههه جک صداش کاری میکنه شق کنم، بچه تورو چه به این تهدیدای به این بزرگی
+هه، بدبخت عقب مونده، از اینجا خلاص شم براتون گوشی میگیرم تا از اخبارات روز مطلع شید.
~زیادی حرف میزنی... میخوای با دیکم ساکتت کنم.صورتمو توی هم جمع کردم و رومو گردوندم که یهو یه چیزی روی لبام کشیدم شد.
متعجب به اون دیکه پوشیده شده با شلوار خیره شدم.داد بلندی زدم که گوشای خودم کر شد چه برسه به اونا.
+مردککککک خررررررر، این آلت چندشتتتتتت رو ازممممم دورررر کننن
~اوووففففف لبای حجیمت رو دور دیکم میخوام.
هیچی نگفتم که از روی زمین بلندم کرد و به دیوار سمت راستم کوبیدتم و خودشو از پشت بهم نزدیک کرد.
با درد اخ بلندی گفتم و سعی کردم خودمو از بدنش دور کنم که دستش سمت زیپ شلوارم رفت، جیغ بلندی کشیدم و خودمو تکون دادم، اشک توی چشمام جمع شد و با هر پیشروی که میکرد گونه ها بیشتر خیس میشدن.
خواست دستشو وارد شلوارم کنه که با صدای اشنایی متعجب چشمام هارو به سمت اون اشنا سوق دادم.
÷دستت به پوست بدنش بخوره، میدم تیکه تیکه ات کنن
~تو دیگه چه خری هستی.
با جدا شدن مرده ازم، زیر پام خالی شد و با شدت روی زمین افتاد.
جیهوپ و یونگی هم همراه نامجون بودن و هر سه رو به روی اون دو تا وایستاده بودن و با اخم داشتن نگاهشون میکردن.

ŞİMDİ OKUDUĞUN
"sweet dream"/completed
Hayran Kurgufull_part (درحال ویرایش❌) "رویای شیرین" _بیبی ما میشی +چ.. چی _قراره بهت خوش بگذره بیب ___________________________________________ ژانر: درام، انگست، اسمات، عاشقانه، سون سام، ریل لایف زمان اپ: نامعلوم. حمایت؟ ووت؟ کامنت؟ ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡...