PART 2

158 33 3
                                    

*متن چک نشده

-خدای من اینا واقعا سنگینن احساس میکنم کمرم به دوقسمت تقسیم شده
جیمین این جمله رو درست زمانی که جعبه سنگین رو پایین گذاشت گفت و به خودش کش و قوسِ طولانی و لذت بخشی هدیه داد.
در سمت دیگه تهیونگ که با سبد نوشیدنی نزدیک میشد تکخندی به کار های هیونگش زد و گذاشت لبخندش کمی بعد کمرنگ بشه.
-هیونگ دلت میخواد بعد از اینکه کارمون تموم شد بریم همون جای همیشگی؟
جیمین بعد چک کردن کامل انبار با دست های که به کمر تکیه زده بود سمتش برگشت و ابروهای کم پشتش کمی به سمت پایین خم شدن در حدی اگر با دقت دیده نمیشد اخمش مشخص نبود اما به هر حال تهیونگ دیدش چون نزدیکش بود.
-هیونگ چرا اخم میکنی؟
تهیونگ با بی صبری گفت و منتظر جواب موند انگار سکوت جیمین ادامه دار و طولانی به نظر میرسید اما کمی بعد شروع به صحبت کرد
-بریم بیرون؟بریم بیرون؟
جیمین با حالت عصبانی زمزمه کرد طوری که انگار در اون لحظه توانایی به اتیش کشیدن تهیونگ رو داشته باشه اخمش رو غلیظ تر و با چشمان تیز تری بهش زل زد.
تهیونگ اون لحظه کمی ترسید چون اخم جیمین ترسناک و تیزی چشمانش بُرنده بود خداروشکر میکرد که جیمین یه الفا نبود چون اگر همچین اتفاقی می افتاد قطعا با رایحه ی جیمین همونجا پس میوفتاد پس فقط سعی کرد که دلیل عصبانیتش رو بپرسه و ارومش کنه که خود جیمین شروع به صحبت کرد و دوباره تکرار کرد
-بریم بیرون تهیونگ؟قیافت رو دیدی؟شبیه خوناشامی شدی که چندین ساله بهش خون نرسیده و الاناست که کم کم خاکستر شه و بمیره بیشتر از این کار رو طول نمیدی به هر حال که همیشه ی خدا تو این سوپرمارکت در حال به کشتن دادن خودتی اما امروز کار زیادی نمونده خودم انجامشون میدم و تو الان برمیگردی خونه و استراحت میکنی به مادرت هم بگو، شام مهمون من باشه؟
کمی مکث کرد و نفسی گرفت چون از شدت تند تند حرف زدن تقریبا نفسش بند اومده بود و بعد دوباره ادامه داد
-الانم تو میری خونه و استراحت میکنی شام هم درست نکن چون اگر بیام و ببینم درست کردی جلو چشمای خودت میریزمش تو سطل اشغال.
تهیونگ سعی کرد کمی مغزش رو راه بندازه تا حرف های جیمین رو پردازش کنه و چشمای درشتِ بهت زدشو جمع کرد و گفت
-هیونگ من الان واقعا ن-نمیدونم چی بگم ولی...
چشم هاشو ریز کرد و با حالت شکاکی ادامه داد
-هیونگ تو که به من ترحم نمیکنی؟ خودت خوب میدونی چقدر از این کار متنفرم و اگر بفهمم روزی داری به چشم ترحم به من کمک میکنی قول نمیدم بازم همدیگرو ببینیم با اینکه خودت خوب میدونی چقدر دوست دارم هیونگی
تهیونگ جملش رو همراه کمی شکاکی و دلخوری به جیمین گفت و جیمین در جواب به حرف های اول تهیونگ چرخی به چشماش داد و زیر لب غرغر کوتاهی کرد چیزی مثل"این احمقو نگا کن خدایا"
اما در جواب به حرف دوم تهیونگ گفت
-تهیونگی کوچولوی هیونگ منم دوست دارم حتی بیشتر از خودت ولی ناراحت میشم وقتی که تو فکر میکنی محبت های من بهت از روی ترحمه نه چیز دیگه و حالا که جواب سوالت رو گرفتی مستقیم میری سمت خونه و استراحت میکنی و بعد همراه مادرت درست در حالی که روی صندلی نشستید منتظر میمونی تا من با خودم غذا بیارم و باهم بخوریم خب؟
جیمین بعد از اینکه رگباری حرف هاشو توی مغز بی نوای تهیونگ خالی کرد و به گوش هاش اجازه نداد تا جوابی از تهیونگ بگیرن بسرعت از اونجا دور شد تا به ادامه ی کارهاش برسه به هر حال بعدش باید میرفت سر کار بعدیش!
و تهیونگ هنوز خشک شده سرجاش مونده و به دیوار زل زده بود طبق معمول بازهم متوجه حرف های طولانی و به قول خودش بی سر و ته جیمین نشده بود اما خب ایندفعه برای سوالی که همیشه از خودش میپرسید جواب خوبی گرفته بود!
"جیمین هیونگ بهم محبت میکنه و از روی ترحم نیست تازه منو دوسم داره"
و بعد خوشحال از حرف های مهربانانه جیمین مثل ربات به سمت خونه حرکت کرد امروز میتونست خودش تو خونه مراقب مادرش باشه همیشه که از این فرصتا گیر نمیومد و این رو مدیون جیمین بود!..
                                       -----
-اسم اصلیش اگوست میلانه* و یه الفاست اما چند سالیه که با اسم جعلی جف ایرنِرز کار میکرده کارش هم فروختن اسلحه های غیرقانونی به مافیا های کارتل بوده و کار دیگه ای نمیکرده و فقط یه شرکت برای پوشش مافیا بازی هاش داره و همچنین سه تا دختر داره زنش رو هم خیلی وقته که طلاق داده و ...
جانگکوک وسط حرفش پرید
-نامجون توی این موقعیت به درد من نمیخوره که زنش رو طلاق داده فقط بهم بگو دنیل میلان چه ربطی به اگوست داره
-خب دنیل میلان برادر اگوست میلانِ و جنسیتش بتاست چند سالی میشه که به سئول اومده و کارش رو از اگوست جدا کرده از خانواده میلان فقط دخترای اگوست، خود دنیل و خواهر زادش باقی مونده فرزندی نداره ۴۰ سالشه و از اگوست کوچیک تره البته باند بزرگی نداره میشه گفت یه گنگ محلیه که فقط مواد میفروشه خواهرزادش هم کمکش میکنه و....
-اسم خواهر زادش چیه؟
جانگکوک با لباس های راحتی در حالی که روی مبل مشکی رنگ اتاقش نشسته بود و سیگارش رو دود میکرد با چشم های بیحالی که اثر زیاد خوردن مشروب بود به زبون اورد و نگاه کوتاهی به نامجون که روبروش و روی مبل تک نفره نشسته بود انداخت و بعد دوباره نگاهش رو به میز داد
نامجون ادامه داد
-اسم خواهرزادش جیمینه، پارک جیمین اطلاعات زیادی در دسترس نیست فقط میدونیم که ۲۴ سالشه و دانشگاه میره پدر و مادر نداره و خرج مخارجش توسط عموش تامین میشه توی یکی از محله های حومه شهر مواد میفروشه و در کل بگم که بندش نمیتونه برات دردسر درست کنه چون کاری جز فروختن مواد به بدبختای حومه شهر بلد نیستن
و جانگکوک در جواب فقط سرش رو تکون داد و چیزی مثل"هوم" ازش شنیده شد و بعد همونطور که سرش رو به مبل تکیه داده بود خوابش برد و نامجون با دیدنش تکخنده کوچیکی کرد
-فکر نمیکنم حتی یخورده از حرفامو شنیده باشه و بعد از اتاق بیرون رفت و درو بست
جانگکوک حتی در لحظه ای که از شدت مستی خوابش برده و سرش روی مبل افتاده بود با صورت و گردن عرق کرده بازهم درست مثل یک سوپراستار جذاب و فریبنده به نظر میرسید!
-------
-اومدم اومدم کیه داره در میزنه؟
جیمین که با پلاستیک هاش جلوی در مونده بود با صدای بلندی جواب مادر تهیونگ رو داد
-منم خاله، جیمین درو باز کن
-اون جیمین تویی،حالت چطوره؟زمان زیادی از اخریب باری که دیدمت میگذره.
مادر تهیونگ همزمان که در حال باز کردن در بود رو به جیمین گفت و لُپش رو کوتاه کشید و خنده ی کوتاهی از بانمک بودن صورت پسر کرد و درو بست
-عالیم خاله پس حالا که اینقدر دلتنگم شدین بیشتر میام دیدنتون
مکثی کرد و با نشنیدن صدایی از حضور تهیونگ به حرف اومد
-پس تهیونگ کجاست؟صدایی ازش نمیاد خوابه؟
رنگ مادر تهیونگ با این حرف پرید و با لکنت به حرف اومد
-ج-جیمین د-داری با من ش-شوخی میکنی؟مگه ت-تهیونگ نباید امروز با تو توی س-سوپرمارکت کار میکرد و برمی گشت خونه؟یعنی داری میگی ا-امروز اونجا نبود؟
-چرا امروز با من اونجا بود و چون خسته بود زودتر فرستادمش خونه!
خدای من...
و کلافه دستی به موهاش کشید اما بیشتر منتظر نموند و همونطور که به طرف در میرفت رو به مادر تهیونگ گفت
-خاله از خونه بیرون نرو درم ببند و رو کسی باز نکن زود برمیگردیم
و زیر لب زمزمه کرد"اگر زنده مونده باشی خودم میکشمت کیم فاکینگ تهیونگ"
                          ----------
*اگوست میلان همون شخصیه که نامجون به قتل رسوند
                          ----------

و کلافه دستی به موهاش کشید اما بیشتر منتظر نموند و همونطور که به طرف در میرفت رو به مادر تهیونگ گفت-خاله از خونه بیرون نرو درم ببند و رو کسی باز نکن زود برمیگردیمو زیر لب زمزمه کرد"اگر زنده مونده باشی خودم میکشمت کیم فاکینگ تهیونگ"                ...

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

{ما به هم نزدیک اما کیلومتر ها دور به نظر میرسیدیم!}

Opening song|Kookv|Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang