04:05 AMیونگی دستشو بالا آورد و سیلی محکم دوم رو توی گوش جونگکوک خوابوند.
جونگکوک با درد خندید و سعی کرد خودشو کنترل کنه.
_قسم میخوره دیگه هیچوقت با شما دو تا احمق بازی نکنم .
یونگی با همون چشمای خمارش خندید و مثل همیشه سعی کرد جوری تظاهر کنه که انگار مست نیست. جونگکوک رفتاراشو از بر بود.
جین یه پیک دیگه رو هم بالا داد و با خنده ی مستانهش خم شد و به مسخره گونه ی سرخ شده ی جونگکوک رو بوسید .
جونگکوک با اخم تخسش چشم غره ای رفت و منتظر برای جرعت دومش به دوتا پسر روبه روش نگاه کرد.
دو پسر بزرگتر، یونگی و جین روی کاناپه ی قهوه ای رنگ نشسته بودن و جونگکوک با موهای مشکیاش، روی میز شیشه ای نشسته بود و گیلاسش رو بی حواس تکون میداد. هر آخر هفته برنامه ی سه تا پسر این بود که مست کنن و تخته یا هر بازی چرت دیگه ای رو بازی کنن. یه جور استراحت.
و حالا جونگکوک به خاطر اینکه توی بازی سری قبل جرعتش_ ریمل زدن توی پارک شلوغی که توش بودن_ رو قبول نکرده بود، باید دوتا جریمه اش رو بازی میکرد که به ایده ی جین، جفتش جرعت بود. اون دوتا چَکِش رو خورده بود و منتظر تموم شدن بازی نحس روبه روش بود.
یونگی موهای نقره ایشو کنار زد و با نگاه شیطانیش خم شد و جدی به جونگکوک نگاه کرد.
جونگکوک توی ذهنش نالید و افکارش رو تایید کرد." آره، قراره تلافی اون روز که مجبورت کردم روی در دستشویی دانشگاه بنویسی جیمین دوستت دارم رو در بیاری".
وقتی یونگی جریمه دومش رو گفت، پسر از افکارش مطمئن شد و با دهن باز دوتا اوسکول(sorry) مقابلش رو نگاه کرد.
بعد از دو ثانیه توی ابهام بودن تک خنده ی عصبی کرد و نامطمئن نگاهشون کرد.
_نه...نهنهنه شما بچها میدونین که من همچین کاری رو نمیکنم.
جین و یونگی با لذت قهقه زدن .
جونگکوک خنده ی عصبی دوباره ای کرد و سرش رو تند تند به چپ و راست تکون داد و ملتمس نگاهشون کرد.
..............
12:40 Am |Seoul University
_س...سلام.
تهیونگ با شنیدن صدای دوستش، سرش رو از روی کتابش بالا آورد و با دیدن سارا پقی زیر خنده زد که البته از زیر ماسک مشکی روی صورتش هم صداش به وضوح توجه چند تا از دانشجوهای دور و بر صندلیش زیر درخت کاج رو جلب کرد.

ESTÁS LEYENDO
US | KOOKV
Fanfictionتهیونگ، تصمیم میگیره بعد از درس خوندن به آبمیوه فروشی نزدیک کتابخونه بره تا آیس آمریکانوی همیشگیاش رو سفارش بده؛ و اونجا.... _خجالتی؟ تو توی اولین مکالمه مون، شمارمو گرفتی جونگکوک. ______ یونگی در حالی که با کلافگی سعی میکرد زیپ کت چرم مشکیشو بالا...