ساعتِ 08:49 PM | آبیموهایِ Ji-soo
سارا سمت میز پیشخوان خم شد و اهمیتی به صف بلند بالای پشت سرش از آدمای منتظر و گشنه نداد. با لبخند بناگوشش سرش رو خم کرد تا از توی سوراخ های شیشه محافظ، با دوست همیشگیش جیسو که صاحب بستنی فروشی معروف بود حرف بزنه.
تهیونگ سیخونکی بهش زد تا سریعتر کارو راه بندازه و از شر چشم غره ها خلاصشونکنه ولی سارا بدون اهمیت خم شد.
با دیدن پسر جوانی به جای دوستش پشت پیشخوان، اخمی کرد و با لهجه ی مناسب کره ایش گفت.
_تو دیگه کدوم خری هستی؟
تهیونگ درگیر گوشیش بود وگرنه پس گردنی به بهش میزد.
پسر پشت پیشخوان، تیشرت چسبون مشکی و بدون طرحی تنش بود و جوری به نظر میرسید که انگار به زور اونجا نشونده بودنش. صورت و عضلاتش اون رو آدمی بالغ و خوش هیکل نشون میدادن و میشد کتاب های قطور اینگلیسی و دیکشنری های سنگین رو زیر دستش دید.
جونگکوک واکنش تندی به سارا نشون نداد. انگار که هرروز آدم های زیادی با ادبیات بی ادبانه ی دختر رو تحمل میکنه.
_سفارشتون.
جونگکوک با چرخیدن سمت مانیتور، منتظر و بی حوصله اما مسئولیت پذیر توجه سارا رو به سفارشش معطوف کرد و کنار پرسینگ ابروش رو خاروند.
_جیسو کجاست؟ تو...
سارا بدون اینکه عقب بکشه همچنان دست به سینه و خم شده، نگاهش رو به اطراف چرخوند و زیرلب گفت.
_سارا!
با صدا شدن اسمش توسط جیسو، از اونطرف سالنِ بستنی فروشی که با رنگ های پاستیلی و دکور ملایمی چیده شده بود، حرفش رو قطع کرد و نیم نگاهی به تهیونگ انداخت.
_یه دونه معجون مخصوص جیسو برای من سفارش بده بیبی بوی.
و به سرعت دوستش رو توی صف تنها گذاشت. تهیونگ غر غری کرد و گوشیش رو خاموش کرد. با چشمای بی حوصلش خم شد و چشم هاش پسر پشت پیشخوان رو دیدن.
_یدونه آیس آمریکانو و یدونه معجون مخصوص لطفا.
جونگکوک با عوض شدن تن صدا نگاهش رو از مانیتور برداشت و به پسر رو به روش داد. خوشگل بود. اولین چیزی که نظرش رو جلب کرد، چشم های خوش حالتش بودن و بعد ... سر تکون داد و دوباره نگاهش رو به مانیتور دوخت و سفارش پسر زیبا رو ثبت کرد.
مکث کرد ولی قبل ازینکه پسر از صف بیرون بره، با لحن کنترل شده ای گفت.
_شماره ی همراه.
تهیونگ مکث کرد و اون دو تا برای سه ثانیه بهم خیره شدن. در آخر تهیونگ که حالا برق شیطنت کمرنگی توی وجودش بود شماره اش رو با پررویی خفیفی خوند.
جونگکوک که فکر میکرد نقشهاش رو با موفقیت و به بی نقصی انجام میده ، منتظر نفر بعدی شد ولی با چیزی که شنید مکث کرد.
_ و مال تو؟
جونگکوک نگاهش رو بالا آورد و تونست شیطنتو توی چشم ها و نیشخند روی لب های پسر زیبا رو ببینه. زود وا نداد و پرسید.
_ببخشید؟
تهیونگ نیشخندش رو عمیق تر کرد و گفت.
_جیسو خواهر منه. و این سومین باره که توی این هفته اینجا آیس آمریکانو میخورم.
چشم های جونگکوک کلمه ای رو بازتاب میکردن.
"شِت"
اون پسر مشتری ثابت اونجا بود و خب... اونا هیچوقت شماره تلفن مشتری رو ثبت نمیکردن!
تهیونگ لبخندی به اسکول(!) روبه روش زد و بدون گفتن چیزی از پشت پیشخوان غیب شد.
جونگکوک آب دهنش رو از سوتی که داده بود قورت داد . مشتری بعدی رو ساپورت کرد و سعی کرد تا آخر شیفتش که یک ربع دیگه تموم میشد سرش رو بالا نیاره.
________________هوف.
چشمای جونگکوک فقط یکم"آخجون این دافه رو جور کردمه" بود.
امیدوارم این فیک بگیره.
KAMU SEDANG MEMBACA
US | KOOKV
Fiksi Penggemarتهیونگ، تصمیم میگیره بعد از درس خوندن به آبمیوه فروشی نزدیک کتابخونه بره تا آیس آمریکانوی همیشگیاش رو سفارش بده؛ و اونجا.... _خجالتی؟ تو توی اولین مکالمه مون، شمارمو گرفتی جونگکوک. ______ یونگی در حالی که با کلافگی سعی میکرد زیپ کت چرم مشکیشو بالا...