سلام بعد یه ماه-
.
..
.
.
تهیونگ و مافیا دو کلمهای بودن که هیچوقت توی یه جمله بهکار نمیرفتن، چطور امکان داشت دشمن قدیمیِ باندشون، کیم تهیونگ جفت جونگکوک باشه؟
_جـئون؟!لبهای امگا با کرختی از هم فاصله گرفتن و فامیلیاش رو صدا زد، این صدا... صدای تهیونگ خودش بود!
آب دهانش رو با اضطراب قورت داد و خیره به مردمکهای طوسیرنگ گرگِ امگاش که برق میزدن، لب زد:
_ تهیونگ...؟صدای کفزدن کسی توجه هر دو رو به منبع اون صدا جلب کرد.
یسونگ با نیشخندی دستهاش رو به هم میکوبید؛ با دیدن چهرهی متعجب جونگکوک لیسی به لبهاش زد و گفت:_ خیلی وقته که منتظر این لحظه بو...
امگا با عصبانیت چشمغرهای به اون مرد رفت و بین حرفش غرید:
_ میشه یه لحظه خفه شی؟!
یسونگ با لبخند مزخرفی لبهاش رو، روی هم کیپ کرد و زیپ نامرئی لبهاش رو بست.
تهیونگ تنها نگاه پوکری به یسونگ انداخت، تفنگش رو بهطرف جونگکوک گرفت و لب زد:
_ تو اینجا چه غلطی میکنی؟
آلفا ابرویی بالا انداخت و با خشم جواب داد:
_ این سؤالی نیست که من باید بپرسم؟ مگه کار لعنتیت توی اون شرکت لعنتشده نیست! چرا باید اینجا و در مقابل باند من باشی؟!
صدای خنده هیستریک و عصبی امگا بلند شد؛ رگهای شقیقهاش از شدت خشم نبض میزدن و دستی که باهاش اسلحهاش رو نگه داشته بود، میلرزید.
قدمی به جلو برداشت و سر کلتش رو به سینهٔ آلفا کوبید:
_ توی عوضی مگه بهم نگفتی که پات رو از این کثافتکاریها بیرون کشیدی؟! گنگ تو؟ اصلاً جوک خندهداری نیست جئون!
با هر ضربه، قدمی بهعقب میرفتن و خشمی که توی تیلههای طوسیرنگ امگا جار میزد، هر لحظه بیشتر از قبل میشد.
این بار قبل از اینکه ضربهای با اسلحه روی سینهاش بشینه، دست تهیونگ رو پس زد و با لحن سردرگمی، گفت:_ برات توضیح میدم، البته بعد از اینکه بهم بگی اینجا چی کار میکنی!
_ اهم؛
یسونگ که زمان مناسب برای خواستهاش رو پیدا کرده بود، گلویی صاف کرد و بعد از اینکه توجه اون دو نفر رو به خودش جلب کرد؛ ادامه داد:
_ خب فکر کنم وقتشه دخالت کنم، چیزهایی وجود داره که دوتاتون ازش بیخبرید.
تهیونگ اصلاً حس خوبی به اون مرد و حرفهاش نداشت.
لحنش تمسخرآمیز و چهرهاش به خوشحالی میزد، طوری که انگار لاتاری برنده شده.
نگاهی به جونگکوک انداخت، آلفاش هم طوری به یسونگ خیره بود که داد میزد از چیزی خبر نداره و درحالحاضر، تشنه به خون اون مرده.
أنت تقرأ
Unknown Hug
أدب الهواةپایان یافته؛ جئون جونگکوک، دلال مواد؛ انتظارش رو نداشت وقتی وسط رستوران درحال کتکخوردن از طلبکارهاشه، سروکلهی جفتِ اتوکشیدهاش پیدا بشه و بدتر از اون... اون امگای آلفاطور جونگکوک رو به پشمش هم نگیره و بگه: - سروضعت رو نگاه، یقهی پیرهنت تا نامو...