Part 15

339 47 28
                                    

بکهیون کلافه سوهیونو تو یه حرکت بغل کردو چمدونو با دست دیگش گرفت...

× آلهههه... بک‌هیونگ من قویههههه

سوهو خندید و سعی کرد چمدونو از بک بگیره...

= بدش به من بک... میتونم جفتشو بیارم

بکهیون بی‌توجه بهش سمت خیابون رفت و ایستاد تا چراغ سبز بشه...

+ الآن میرسیم عزیزم... میارمش...

سوهیون اخم کرد و گره‌ دستاشو از دور گردن بک شل کرد:

× گبول نیس... باید زودتل بگلم میکلدییی

بکهیون پورخندی زد:

+ او، یکی اینجا گول خوردههه

سوهیون لبخندی زد و دوباره دستاشو دور گردن بکهیون حلقه کرد و در گوشش گفت:

× تلافی میکنم بک هیونگ

بک تکخند‌ ناباوری زد و وارد لابی هتل شدن...

°●°●°

خودشو روی تخت انداخت و سمت سوهیون غلت زد:

= بهت گفتم بیدار شو که الآن که ما میخوایم بخوابیم، تو هم بتونی بخوابی...

× بجاش من الآن بازی میکنم و شما دوتا میخوابین...

بکهیون حولشو روی صندلی انداخت و کنار سوهو دراز کشید:

+ نوچ نوچ... همه میخوابن الآن...

سوهیون روی تخت نشست و با اخم بهش نگاه کرد:

× اما من خوابم نمیاد

+ دیگه اونش به من ربطی نداره کوچولو... اگه به حرف باباییت گوش میدادی و بلند میشدی و ده ساعت تو هواپیما خواب نبودی، الآن خوابت میومد...

سوهیون سرشو پایین انداخت و لباشو آویزون کرد..‌ بکهیون بی‌توجه بهش بازوی سوهدیی که میخواست سوهیونو بغل کنه گرفت و روشو تماما کرد با خودش و بغلش کرد:

+ بخواب لوبیا ما هم خوابیدیم خیلی خسته‌ایم...

سوهیون پشتشو کرد به سوهو و زیر پتو خودشو جمع کرد...

= هی بک...

سوهو زمزمه کرد...

+ هوم؟

= تا صب خوابش نمیبره

+ میدونم... تو بخواب من حواسم بهش هست، خوابم نمیاد...

سوهو لبخندی زد و بوسه‌ی آرومی روی سینه‌ی لختش که از ربدوشامبر بیرون زده بود، زد:

= منم خوابم نمیاد هیونا...

+ خسته‌ای جون... بخواب... برات لالایی ب...

= یااا معلومه که نههه... میخوابم اصن...

بک خنده‌ی ریزی کرد و بیشتر بغلش کرد...
بعد نیم ساعت نگاهی به چهره‌ی آروم سوهو انداخت و دستشو دراز کرد و پتو رو از وروجکی که هر یه دیقه وول میخورد کنار زد:

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 06 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

The Lost master | ارباب گمشدهWhere stories live. Discover now