#1"white and..!"

1.1K 60 5
                                    


"سفید و...!"

چه اتفاقی افتاده بود؟همچی سفید بود..لباس ابی‌تنش بود..توی اتاق نسبتا بزرگ بود..همچی تار و غیر واضح دیده می‌شد!سرش گیج‌میرفت..این دم و دستگاه ها چه بود؟با‌چشمایی که نمیشد هیچ‌چیزو کامل دید کمی خودش را صاف کرد و نشست..کمی‌نگذشته بود که چندین‌پرستار و دکتر وارد اتاق شدن!
پسر درحالی که تقریبا دیدش واضح شده بود بهشون‌نگاه‌میکرد..

+آقای جئون؟

+ب.بله؟شما کی هستین؟

+نگران نباشید..اینجا بیمارستان هستش..با خانوادتون تماس‌میگیریم تا بیان پیشتون!

+خ.خانوادم؟

بعد از شنیدن کلمه خانواده تمام سرش سوت می‌کشید..خاطر های غیر واضح و تاری توی سرش میچرخید..با گذاشتن دست روی سرش یکی از پرستار ها نزدیک اومد

+آقای دکتر...باید یه سی تی اسکن از سرشون بگیریم..به احتمال زیاد سرشون آسیب دیده!

+م.میشه بگید ا..اینجا..چ‌.چخبره؟

دکتر با دیدن گرفتن زبونش موقع صحبت یکی از ابروهاش بالا داد و نزدیک اومد:

+تا چند دقیقه دیگه متوجه میشید آقای جئون..نگران نباشید

پسر با سکوت به خارج شدن دکتر‌نگاه کرد..
.

.

.
چند لحضه ای بود اون دم و دستگاه های عجیب دیگه بهش وصل نبود..با کلی تلاش بالاخره وایستاده بود..

+آقای جئون‌من‌کمکتون میکنم تا به اتاق بیاین...

سرش تکون داد و دست پرستار زن گرفت..بعد از برداشتن‌چند قدم‌راه رفتن براش دوباره عادی شده بود و نیازی به کمک پرستار نبود..

وارد اون اتاق شد..اون اتاق ،از اتاق قبلی عجیب تر و بدتر بود!
دستگاه های بیشتر..یک تخت نسبتا بزرگ که وسط اتاق بود..

+آقای جئون..لطفا اینجا بخوابید تا از سرتون سی تی اسکن بگیریم..

+ن.نمی خواین توضیح بدین...ا.اینجا‌چخبره؟!

+دکتر خودشون همچی براتون توضیح میدن..لطفا کاری که میگیم‌انجام بدین..به نفع خودتونه!

حرفی نزد و اروم روی تخت دراز کشید..

+لطفا تکون نخورید تا ما کارمون راحت تر انجام بدیم..
بازم‌جوابی از جانب پسر نگرفته شد!

.
.
.
با دیدن سکوت دکتر دستش عرق کرده بود..استرس داشت.‌کلافه بود..خاطرات سر درد آورد و غیر واضح توی سرش میچرخید..که برای خودشون یک جور‌‌مجازات درد اورد بود..

اون دکتر چیزی‌نمیگفت..فقط به مانیتور سی تی اسکن پسر زل زده بود..بعد از کمی سکوت دیگر به حرف اومد:

彡Helpless(Vkook)彡Where stories live. Discover now