#5"I adored you when you were not lovely!"

323 30 2
                                    

"پرستیدمت وقتی پرستیدنی نبودی"

به اسم دختر روی سنگ نگاه کرد..لی اهیون!اسمش زیبا بود.‌..مثل چهرش!کاش..کاش رفتارش مثل چهرش بود...زیبا و خاص.‌..!

لبخند تلخی زد و رو به تهیونگ کرد:

+من میرم‌تهیونگ..بنظرم کافیه!

+تو برو.. من هنوز باهاش حرف نزدم!

+پس خودم میرم..بعدا میبینمت

جواب دیگه ای از مرد نگرفت و اونجارو‌ترک کرد!
مرد وقتی مطمئن شد کسی دور ورش نیست به گل رز سفید روی قبر نگاه کرد و لبخند تلخی زد!

+اهیون..عزیزترین جونگکوک!زیبای جونگکوک!چرا اینکارو با من کردی.‌..چرا نزاشتی طعم عشق واقعی بکشم؟چرا ازم‌گرفتیش...‌

اولین اشک از صورتش سر خورد و روی سنگ قبر افتاد..

+مگه ندیدی چقدر دوستش داشتم؟!
+مگه ندیدی با تمام وجودم میپرستیدمش؟!
+چرا وارد زندگیش شدی؟!

کمی مکث کرد و ادامه داد:
+چرا اون قرار داد قبول کردی عزیزک جونگکوک؟!

با احساس افتادن قطره های بارون روی سنگ قبر ..بلند شد..دستش زیر
چشمش کشید و کتش صاف کرد، به سمت ماشینش حرکت کرد
************
کلید توی در انداخت و در باز کرد.‌..
بی اهمیت به کسایی که براش تعظیم کردن کتش دست یکی داد و آستین یکی از دستاش بالا داد..
با دیدن یجی و جونگکوک روی کاناپه خشکش زد..دوباره قلبش به سرعت به تپش افتاد!
کمی‌جلوتر رفت..

جونگکوک با دیدن تهیونگ،خندش متوقف کرد..دوباره قرار بود ساکت باشه؟با کسی حرف نزنه؟قلب سیاه عاشق مَردش بشکنه؟!

+جونگکوک؟!

مثل همیشه..پسر جوابی نداد..
+جونگکوک؟!

نزدیکتر اومد

+با توعم..جواب بده!
حالا در حدی نزدیک بود که میشید برق چشمای پسر را دید..
دستش زیر چونه پسر برد و سرش رو بالا گرفت:
+جواب منو نمیدی؟!

+ب.بله؟

ولی دید پسر بهش نگاه‌نمیکنه...به مردش توجه‌نمیکنه، به زمین زل زده..ادامه داد:

+وقتی دارم باهات حرف میزنم..فقط به من‌نگاه میکنی..فهمیدی؟!

نگاهش از زمین به چشماش مرد داد..
اون‌چشم ها..چقدر اشنا بود..زیبا بود.. کشیده بود..مشکی بود!

+ب‌بله..

+ آماده شو وقت دکتر داری!

چونه پسر رو ول کرد و چند قدم عقب رفت..

+ا.ما من‌ن.نمیخوام‌ ب.برم..تا الان که رفتم ح.حرف زدنم ت.تغییری نکرده ..

+پس مشکل از دکترت بوده..امروز یه دکتر دیگه میریم!
یجی که تا الان توی سکوت فقط داشت به اون دو نفر‌نگاه می‌کرد گفت:

彡Helpless(Vkook)彡Where stories live. Discover now