6. ازت خوشم میاد؛

3.2K 541 61
                                    

«اوه...؟»

این تنها چیزی بود که بلافاصله در جواب اون حرف، تهیونگ توی ذهنش گفت؛ ولی در واقعیت فقط ابروهاش رو بالا انداخت و مرد با دیدن سکوتش نیشخند زد.

_هممم، به‌نظرم وسوسه‌برانگیزه...

پسر کمی مکث کرد و بعد با صدای آرومی به حرف اومد:

_نظری ندارم راستش...؟

جونگ‌کوک ابروهاش رو بالا انداخت و سرش رو تکون داد.

_اوه، البته که نظری نداری؛ چون خودت رو توی این لبا‌س‌ها نمی‌بینی!

تهیونگ قدمی به عقب برداشت و زمزمه‌وار پرسید:

_آم... می‌تونم برم بیرون؟

_نه.

جوابی که مرد داد، باعث شد که چشم‌هاش کمی درشت و لب‌هاش چند بار باز و بسته بشن.

درواقع آماده بود که بعد از حرفش بچرخه و از اتاق خارج بشه؛ ولی شنیدن اون «نه» باعث شد که همون‌جا سر جاش بایسته و طراح جوان به‌خاطر این موضوع خندهٔ بی‌صدایی سر داد.

_نه... خوشم اومد که حرف گوش‌کنی.

با اشارهٔ مستقیم به اینکه تهیونگ سر جاش میخکوب شده بود، گفت و بعد فنجون قهوه‌اش رو توی دستش گرفت.

_می‌تونی بری بیرون.

پسر جوان بدون حرف دیگه‌ای به‌طرف در چرخید و توی ذهنش خودش رو مسخره کرد.

«این یارو دیوونه‌ست، اون‌وقت تو می‌خواستی باهاش بخوابی کیم تهیونگ؟»

چشم‌هاش رو برای خودش توی کاسه چرخوند و در رو پشت‌سرش بست.

[دو هفته بعد]

تقریباً از روزی که طراح جوان اون حرف‌های عجیب راجع به اینکه لباس زنونه به پسرها میاد و وسوسه‌برانگیزه رو داخل اتاق کارش به تهیونگ گفته بود به بعد، دیگه خبری رفتار و حرف‌های زننده‌اش -و البته اسپنک‌هاش- نبود و حتی کم پیش می‌اومد که مثل قبل داخل فضای خونه بپلکه.

رفت و آمدش بیشتر داخل اتاق خواب و کارش بود و اگر چیزی می‌خواست هم باقی خدمتکارها رو صدا می‌زد.

و البته تک‌تک این رفتارها و فاصله گرفتنش عجیب بودن. هر لحظه بیشتر از قبل ثابت می‌کرد که حرکاتش اصلاً قابل پیش‌بینی نیستن.

یه بار دیگه کمی از اسپری شیشه‌ پاک‌کن داخل دستش رو روی پنجره‌های انتهایی سالن که مشغول تمیز کردنشون بود، اسپری کرد و بعد دستمال مخصوص رو روش کشید تا تمیزش کنه.

کم‌کم داشت درست مثل یه خدمتکار رفتار می‌کرد و این براش ترسناک بود؛ ولی قسمت خوشحال‌کنندهٔ ماجرا اونجا بود که فقط یک هفتهٔ دیگه از یک ماه جریمه‌اش باقی موند بود و بعدش همه‌چیز تموم می‌شد.

Idiot Twin (Kookv)Where stories live. Discover now