قدمهای سنگینش رو روی زمین میکشید.
سنگینی نگاه همه رو روی اجزای بدنش حس میکرد.
بوی خون تمام وجودش رو پوشانده و چشمهاش خستهتر از همیشه بود.
زمانی که درست وسط چادر ایستاد، افراد جناح سلطنتی سر به تعظیم فرود آوردند اما چشمهای اون فقط خیره به یک نفر بود.
یک نفر که روی صندلی ساخته شده از چوب و پوست خرس نشسته بود.
چشمهای مشکیرنگش مثل همیشه برق خطرناکی داشت و با هر نگاه به وجودش نفوذ میکرد.
نگاه افراد حاضر در چادر عجیب بود.
برخی با افتخار، برخی با ناراحتی و برخی با ترس به اُمگا نگاه میکردند.
تیر جایی بالای قفسهسینه اُمگا فرو رفته بود و مشخص بود که اُمگا اون رو شکسته و حالا نیمی از اون هنوز توی بدنش باقی مونده بود.
جثه لاغر اُمگا توی اون لباسهای فولادی و سنگین، بزرگتر و قویتر بهنظر میرسید و کیسهای نَمَدی و آغشته به خون بین انگشتهای کشیده و لرزونش قرار داشت.
"برگشتی لونا؟"
صدای رئیس پک باعث شد تمامی نگاهها به سمتش کشیده بشه.
رئیس قدرتمند پک جئونها، جئون جونگکوک.
نگاه خونخالص به اُمگایی بود که وسط چادر ایستاده بود.
اُمگا کمی جلوتر رفت و کیسه نمدی رو که سر بریده رئیس پک هان داخلش قرار داشت، مقابل پاهای خونخالص گذاشت.
جونگکوک نیم نگاهی به کیسه انداخت و گفت:"میبینم که دستپر برگشتی جئون تهیونگ."
تهیونگ خیره به خونخالص نگاه کرد و با صدایی گرفته لب زد:"پک هان رو تصاحب کردیم. افراد اصلی پک رو اسیر کردیم و سر رئیس پک رو براتون آوردم."
"مثل همیشه باعث سربلندی من شدی لونا."
جونگکوک با لحنی خرسند گفت اما توی چشمهاش چیزی جز سردی و انزجار نبود.
سردی و انزجاری که لونا با تمام وجود حس میکرد.
"و این اتفاقی هستش که برای مخالفان کشورگشایی ما میافته، سر بیونگ هان رو به حصارهای اطراف پک ببندید تا همه ببینند و بفهمند که سد راه جئونها شدن چنین سرانجامی خواهد داشت."
صدای رسای جونگکوک و اقدام ترسناکش باعث شد همه سر به تعظیم خم کنند.
همه، بهجز اُمگای زخمی و خستهای که خیره به رئیس پک نگاه میکرد.
"میتونید برید لونا، لطفا حمام کنید و توی جشن امشب حضور پیدا کنید."
جونگکوک گفت و تهیونگ به آرومی سر تکون داد.
YOU ARE READING
Blind [ KookV ]
Romance"من همسرتم، من با تو ازدواج کردم. من عروسک لعنت شدهات نیستم." تهیونگ حالا با صدایی که از خشم میلرزید گفت و جونگکوک چهره ناراحتی به خودش گرفت و گفت:"تحت تاثیرم قرار دادی که، حالا چیکار کنیم؟ بگم هرچی تو بگی؟" اُمگا محکم لب پایینش رو از حرص گزید و...