Part10

4.6K 661 472
                                    

*
در رو با دو دست باز کرد و داخل رفت.

کنار در ایستاد و با اشاره دست انیگما رو به داخل راهنمایی کرد.

جونگ‌کوک به اقامتگاه شخصی تاکارا نگاه کرد و بدون انداختن نگاه کوتاهی داخل اقامتگاه رفت.

تاکارا نگاه طولانی‌ای به پشت انیگما انداخت و داخل رفت.

در رو بست و به سمت انیگما که مقابل پنجره اتاق ایستاده بود قدم کشید.

جونگ‌کوک نگاه خنثی خودش رو به بیرون دوخت و تاکارا خونسرد کنارش ایستاد.

برعکس خشم چند لحظه قبل حالا هر دو ساکت ایستاده بود.

رشته کلمات از بین رفته بود و جونگ‌کوک علاقه‌ای به شروع کردن نداشت.

تاکارا واضحا اون رو با کاخ بکجه تهدید می‌کرد و جونگ‌کوک باید راه‌ای برای بستن دهن اون زن پیدا می‌کرد.

"انقدر دوستش داری؟"

تاکارا پرسید و جونگ‌کوک نیشخند زد.

سرش رو به سمت تاکارا چرخوند و با چشم‌هایی که هیچ احساسی بازتاب نمی‌کردند گفت:"کاخ بکجه رو؟ عاشقشم."

منظور تاکارا حکومت بکجه نبود.

سوال تاکارا درباره‌ی تهیونگ بود و جونگ‌کوک با حیله‌گری سوال رو طور دیگه‌ای پاسخ می‌داد.

"حالا که انقدر دوستش داری قدم اشتباه برندار که از دستش بدی."

تاکارا کلمات رو پشت سر هم بیان کرد و لحظه‌ای بعد از ترس موهای تنش سیخ و فکش شروع به لرزیدن کرد.

جونگ‌کوک با قدرت گردن آلفای مونث رو توی دستش اسیر کرد و اون رو به پنجره کوبید.

تاکارا شوکه به آستین‌های هانبوک جونگ‌‌کوک چنگ زد و جونگ‌کوک با فشار بیشتری به گردن تاکارا راه نفسش رو بست.

صدایی هین مانند گلوی تاکارا رو ترک کرد و برای نفس کشیدن روی پنجه‌‌ی پاهاش ایستاد.

"برای من تعیین و تکلیف می‌کنی کاواکامی؟"

جونگ‌کوک با خشمی نهفته پشت لبخند روی لب‌هاش گفت و تاکارا برای اولین بار احساس ترس کرد.

"به من میگی که چی درسته و چی غلط؟ مقابل لونای من حرف‌های بزرگ‌تر از دهنت می‌زنی؟"

جونگ‌کوک کلمات رو آروم ادا می‌‌کرد و عجله‌ای توی تموم کردن جملات خطرناکش نداشت.

ترس توی چشم‌های آلفای مونث گرگش رو به تلاطم نمی‌انداخت و دیگه احساسی نداشت.

تاکارا دقیقا روی پله‌ی آغاز به پایان رسیده بود و جونگ‌‌‌کوک دل‌سرد بیش‌تر خواهان رد کردن چنین آلفایی بود.

تاکارا تلاشی برای پاسخ‌دادن نکرد و جونگ‌کوک با فشردن ناخن‌های تیزش توی گردن دختر به آرومی گفت:"دوشیزه کاواکامی، ممنونم که مایل هستید تا دو روز آینده اقدامات حمله به بکجه رو فراهم کنیم."

Blind [ KookV ]حيث تعيش القصص. اكتشف الآن