Part2

3.6K 738 907
                                    

اُمگا محکم لب پایینش رو از حرص گزید و جونگ‌کوک با حرص گفت:"آره اُمگا، تو عروسک من نبودی. تو عشق من بودی، تنها اُمگایی که اگر به من می‌گفت بمیر میمردم! اما همه این‌ها برای قبل از این بود که با خنجر خواهرم رو درست شب ازدواجش به‌قتل برسونی."

جمله‌ی آلفا تهیونگ رو خفه کرد و اُمگا تنها لب‌هاش رو روی هم فشرد.

جوابی برای آلفا و حرف‌هاش نداشت.

چیزی برای گفتن وجود نداشت.

جونگ‌کوک قدمی عقب رفت و گفت:"فردا آماده باش."

"فردا نمی‌تونم."

تهیونگ فورا سر باز زد و نگاهش رو به زمین داد.

خسته‌ی راه بود و حالا یک جراحت لعنت‌شده داشت و باید اون رو درمان می‌کرد.

"پس‌فردا."

جونگ‌کوک پافشاری کرد و تهیونگ ناچار سرش رو به علامت تایید تکون داد.

جونگ‌کوک بی‌توجه پشتش رو کرد و به سمت داخل چادر راه افتاد و تهیونگ به سمت کلبه‌اش چرخید.

قدم‌های خسته‌اش رو به سمت کلبه کوچیکش کشید.

ضعف رو توی پاهاش حس می‌کرد و درد تا استخوان‌های ستون فقراتش کشیده می‌شد.

در کلبه رو هول داد و در با صدایی نابه‌هنجار باز شد.

در رو بست و چفت فلزی اون رو انداخت.

به سمت رخت‌خواب پهن شده گوشه کلبه قدم کشید و جسم سرمازده‌اش رو زیر پتوی بزرگ و گرمش پنهان کرد.

تهیونگ زمانی که به مکان امنش ورود می‌کرد، دوباره نوجوان می‌شد.

دوباره آسیب‌پذیر و بچه می‌شد.

به یک اُمگای واقعی تبدیل می‌شد.

اُمگایی که مثل سابق به رنگ‌های متفاوت علاقه داشت.

اُمگایی که موهایی بلند داشت و بین آلفاهای پک محبوب بود.

زیبا و دست‌نیافتنی بود.

دست‌نیافتنی بود، چون اُمگای جئون جونگ‌کوک بود.

نشون شده‌ی پسرعموی انیگما و خطرناکش بود.

جئون تهیونگ هر کجا که ظاهر می‌شد رایحه‌ی غلیظی از انیگما رو به دنبال خودش می‌کشید.

جئون جونگ‌کوک گرگی بود که از دو خون‌خالص متولد شده و کسی بود که توسط بقیه انیگما خطاب می‌شد.

کلماتی مثل قدرت و سلطه‌‌گر، صفاتی بودند که جونگ‌کوک اون‌ها رو همه‌جا با خودش می‌برد. صفاتی که مردم تنها با دیدن اون انیگما با تمام وجود و به معنای واقعی حسش می‌کردند.

و تهیونگ مال آلفایی به نام جونگ‌کوک بود.

عشق بین اون دو نفر وارد داستان‌های کودکیِ بچه‌هایی شد که در پک متولد می‌شدند و همه از کارهایی که جونگ‌کوک برای تهیونگ کرد خبر داشتند.

Blind [ KookV ]Where stories live. Discover now