Part6

3.9K 730 432
                                    

چشم‌‌های طلایی‌رنگ تهیونگ برق شرارت زد و گفت:"مطمئنم که یک لحظه هم نمی‌تونی فراموشش کنی."

جونگ‌کوک عصبی نگاهش کرد و ناخودآگاه محکم بازوی اُمگا رو گرفت و اون رو به سمت خودش کشید.

تهیونگ کمی شونه‌هاش رو جمع کرد و با کشیده شدنش به سمت جونگ‌کوک با دست آزادش به لباس انیگما چنگ زد.

"تو خواهرم رو کشتی و به این قضیه افتخار می‌کنی؟ تو به این‌که یک دختر رو کشتی افتخار می‌کنی و فکر می‌کنی من می‌بخشمت؟ من هیچ‌وقت قرار نیست ببخشمت."

جونگ‌کوک از بین دندون‌هاش توی صورت تهیونگ غرید و تهیونگ تمامی اون کلمات رو مثل جامی زهرآگین سر کشید.

نفرت جونگ‌کوک اون رو ذوب می‌کرد و تهیونگ داوطلبانه این درد رو می‌پذیرفت.

محکم دستش رو از دست انیگما بیرون کشید و گفت:"مگه من طلب بخشش کردم؟ از تو و خانواده لعنت شده‌ات خواستم که من رو ببخشید؟ نه! پس این‌که من رو نمی‌بخشی کوچک‌ترین اهمیتی نداره."

جونگ‌کوک پوزخند زد و با انزجار به اُمگا نگاه کرد.

تهیونگ قطره اشکی که روی گونه‌اش چکیده بود رو با حرص پاک کرد و گفت:"من رو به‌خاطر مرگ خواهرت نمی‌بخشی؟ من هم تورو به‌خاطر این‌که اجازه دادی دست‌هام به خون کثیف خواهرت آغشته بشه نمی‌بخشم."

جونگ‌کوک محکم پلک‌هاش رو روی هم فشرد و تهیونگ مشت محکمی به شونه‌ی انیگما زد.

"قرار نیست ببخشمت چون تو اون نفر سومی هستی که باید سزای اعمالش برسه."

اُمگا گفت وجونگ‌کوک ساکت نگاهش کرد.

تهیونگ به سمت جنگل پا تند کرد و جونگ‌کوک همون‌جا ایستاد.

نفر سومی که باید به سزای اعمالش می‌رسید جونگ‌کوک بود.

کسی که معتمد همه قرار داشت، رئیس بود.

کسی که گذشته رو در مه غلیظی فرو برده، کسی که با خونسردی روی شب قتل خواهرش ماله کشیده، جونگ‌کوک بود.

داستان چیزی نبود که سال‌ها قبیله جئون راجع‌به اون حرف می‌زدند.

داستان چیزی بود که جونگ‌کوک مخفی کرده بود.

نفسش رو محکم بیرون داد و به موهاش چنگ زد.

تهیونگ دور می‌شد و جونگ‌کوک با نگاه اون اُمگای افسارگسیخته رو دنبال می‌کرد.

تهیونگ و جونگ‌کوک شریک جرم هم بودند.

اون دو نفر سایه به سایه‌ی هم حرکت می‌کردند، مرگ رو دور می‌زدند و به افراد خام اطرافشون می‌خندیدند.

نفرت جونگ‌‌کوک عشقش رو ضعیف کرد اما هیچ‌چیزی نتونست احساس جاه‌طلبی و قدرت‌طلبی اون رو از بین ببره.

Blind [ KookV ]Where stories live. Discover now