نگاه تهیونگ فورا بیقرار شد و نگاهش رو به سمت در کشید.
دستهاش رو روی قفسهسینه جیمین گذاشت و با هولی به قفسهسینهاش اون رو عقبتر روند و درست همون لحظه در به شدت باز شد.
در محکم به دیوار برخورد کرد و جونگکوک با دستهایی که پشت سرش گره زده بود به تهیونگ نگاه کرد.
نگاه انیگما خنثی بود اما تهیونگ بهخوبی معنی اون نگاه رو میدونست.
انیگما با دقت نگاه میکرد.
ریزبین و باهوش بود.
نگاه دقیقی به چهره تهیونگ و بعد جیمین انداخت و با سر به تهیونگ اشاره زد که از اتاق خارج بشه.
تهیونگ فورا به سمت جونگکوک قدم برداشت و جونگکوک نگاه بیتفاوتی حواله جیمین کرد و بدون اینکه منتظر تهیونگ بمونه چرخید و جلوتر به راه افتاد.
جونگکوک تنها با حضورش شرایط رو تحت تاثیر قرار میداد.
فقط یک نگاه انیگما کافی بود تا شرایط پیچیده بشه.
تهیونگ پشت سر جونگکوک حرکت کرد و به هانبوک قرمزرنگی که تنش بود نگاه کرد.
هانبوک ساتن و قرمزرنگی که پوست سفید و رنگپریدهی انیگما رو بوسیدنیتر جلوه میداد.
انیگما اهل پوشیدن هانبوکهای رنگی نبود و حالا بعد از اومدن به این پک بعد از مدتها یک هانبوک رنگی به تن کرده بود.
نگاه پر از شکش رو به پشت سر جونگکوک دوخت و به دنبالش وارد اتاقی شد که به جونگکوک اختصاص داده بودند.
جونگکوک بدون اینکه به سمت تهیونگ برگرده پرده مخمل رو کشید تا جلوی تابیدن نور به اتاق رو بگیره و بند جلوی هانبوک توی تنش رو باز کرد.
تهیونگ مضطرب به جونگکوک نگاه کرد و برای حفظ کردن روحیهاش گفت:"چطور پیش رفت؟ صلحنامه رو مهر کردید؟"
جونگکوک بیتوجه به سوال تهیونگ بدون اینکه نگاهش کنه پرسید:"نقاشیهای جیمین چطور بود؟"
تهیونگ نفس عمیقی کشید و برای جواب دادن کمی تعلل کرد.
اخمهاش رو کوتاه توی هم کشید و جونگکوک نگاهش رو بالاخره به چهرهی تهیونگ داد.
هانبوک قرمز رنگ آزادانه دو طرف بدنش رها شده بود و بدن سفید و عضلات محکمی به راحتی قابل مشاهده بود و تهیونگ فورا نگاهش رو دزدید تا بهخاطر هیتش تحتتاثیر قرار نگیره.
"هیتت تموم نشده، مگه نه؟"
جونگکوک با صدای آرومی پرسید و تهیونگ سرش رو به علامت منفی تکون داد و نگاه جونگکوک تیرهتر شد.
نگاه تیرهای که تهیونگ اون رو میشناخت.
نگاهی که خاکستر روی آتش بود.

ESTÁS LEYENDO
Blind [ KookV ]
Romance"من همسرتم، من با تو ازدواج کردم. من عروسک لعنت شدهات نیستم." تهیونگ حالا با صدایی که از خشم میلرزید گفت و جونگکوک چهره ناراحتی به خودش گرفت و گفت:"تحت تاثیرم قرار دادی که، حالا چیکار کنیم؟ بگم هرچی تو بگی؟" اُمگا محکم لب پایینش رو از حرص گزید و...