+ امروز چه حسی داری ؟
مردی که روپوش سفید پوشیده بود و به نظر مهربون میومد ، از پسری که جلوش نشسته بود خواست به ساعت نگاه کنه .
پسر خیلی لاغر بود و پاهاش رو روی صندلی بغل گرفته بود . مرد بهش نگاه کرد .
چشماش خالی از هر نوع هیجانی بودن .
ژاکت سبز رنگ و شلوار بگ سفیدی پوشیده بود .
ساعت رو حرکت داد و نگاه پسر به سمت ساعت حرکت کرد .
+ خوبه . این روند خوبیه . جلسه رو شروع میکنیم جونگ کوک .
جونگ کوک با دقت به ساعت نگاه کرد .
دید که همانطور که احساس میکرد ، به چپ و راست میچرخید .
خواب آلود بود اما چشماش رو باز نگه میداشت .
+ تو کی هستی ؟
جونگ کوک با صدای خشنی جواب داد :
- نمیدونم
+ پدر و مادرت کی ان؟
چشم های جونگ کوک خیس شد ولی دکتر دوباره پرسید :
+ هیونگ کیه ؟
- نمیدونم .
گفت و دیگه به ساعت نگاه نکرد .
مرد پرسید :
+ جونگ کوک ، میتونی بگی من کیَم ؟
پارک جیمین پرسید.
- دکتر مین
ساعت رو کنار گذاشت و به مردی که به نظر خوشحال میومد چشمک زد .
+ این واقعا روند خوبیه جونگکوک . خوب انجامش دادی .
از داخل جیبش سرنگی رو در آورد و سمت کوک رفت .
جونگ کوک با چشم های اهویی و ترسیدش بهش نگاه میکرد .
- میخوای به من صدمه بزنی ؟
جونگ کوک ازش پرسید .
+ نمیتونم این کار رو کنم .
همونطور که دارو به جونگ کوک تزریق میکرد ، برگشت و سرجاش نشست .
اما کوک ، انگار نه انگار که تا همین چند لحظه پیش ، داشت حرف میزد .
درست مثل بدون یک موجود بی جون و فقط یه کالبد مرده . ( نمرده ها منظورم اینه بی حرکته )
دکتر رفت و در رو بی صدا بست و جونگ کوک رو ترک کرد.
چشماش شفاف بودن و پوستش خیلی صاف و تمیز بود و چشمای خنجر شکلش توی اون پوست رنگ پریده غرق شده بودن .
پرده ها با نسیمی که میوزید حرکت میکردن .
چشمای جونگکوک با دیدن آدمی که کنار پنجره وایستادن بود گشاد شد .
YOU ARE READING
𝐬𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐩𝐨𝐢𝐬𝐨𝐧 [𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤]
Randomوضعیت : در حال آپ ❤️✨ روز آپ : پنجشنبه ❤️✨ عشق قدرتمنده . حتی اگه یه کلمه باشه . عشق میتونه راه خودش رو برای شفا دادن زخم های مردم پیدا کنه ، میتونه صدمه بزنه و میتونه بکشه ! حتی میتونه درمان کنه ... تهیونگ ، درمان ، زندگی ، روح ، امید و قدرت جون...