CHAPTER 1 . TIME .

44 14 21
                                    

+ امروز چه حسی داری ؟

مردی که روپوش سفید پوشیده بود و به نظر مهربون میومد ، از پسری که جلوش نشسته بود خواست به ساعت نگاه کنه .

پسر خیلی لاغر بود و پاهاش رو روی صندلی بغل گرفته بود . مرد بهش نگاه کرد .

چشماش خالی از هر نوع هیجانی بودن .

ژاکت سبز رنگ و شلوار بگ سفیدی پوشیده بود .

ساعت رو حرکت داد و نگاه پسر به سمت ساعت حرکت کرد .

+ خوبه . این روند خوبیه . جلسه رو شروع میکنیم جونگ کوک .

جونگ کوک با دقت به ساعت نگاه کرد .

دید که همانطور که احساس میکرد ، به چپ و راست می‌چرخید .

خواب آلود بود اما چشماش رو باز نگه می‌داشت .

+ تو کی هستی ؟

جونگ کوک با صدای خشنی جواب داد :

- نمی‌دونم

+ پدر و مادرت کی ان؟

چشم های جونگ کوک خیس شد ولی دکتر دوباره پرسید :

+ هیونگ کیه ؟

- نمی‌دونم .

گفت و دیگه به ساعت نگاه نکرد .

مرد پرسید :

+ جونگ کوک ، میتونی بگی من کیَم ؟

پارک جیمین پرسید.

- دکتر مین

ساعت رو کنار گذاشت و به مردی که به نظر خوشحال میومد چشمک زد .

+ این واقعا روند خوبیه جونگکوک . خوب انجامش دادی .

از داخل جیبش سرنگی رو در آورد و سمت کوک رفت .

جونگ کوک با چشم های اهویی و ترسیدش بهش نگاه میکرد .

- میخوای به من صدمه بزنی ؟

جونگ کوک ازش پرسید .

+ نمیتونم این کار رو کنم .

همون‌طور که دارو به جونگ کوک تزریق میکرد ، برگشت و سرجاش نشست .

اما کوک ، انگار نه انگار که تا همین چند لحظه پیش ، داشت حرف میزد .

درست مثل بدون یک موجود بی جون و فقط یه کالبد مرده . ( نمرده ها منظورم اینه بی حرکته )

دکتر رفت و در رو بی صدا بست و جونگ کوک رو ترک کرد.

چشماش شفاف بودن و پوستش خیلی صاف و تمیز بود و چشمای خنجر شکلش توی اون پوست رنگ پریده غرق شده بودن .

پرده ها با نسیمی که می‌وزید حرکت میکردن .

چشمای جونگکوک با دیدن آدمی که کنار پنجره وایستادن بود گشاد شد .

𝐬𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐩𝐨𝐢𝐬𝐨𝐧 [𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤]Where stories live. Discover now