غلط تایپی ها رو نادیده بگیرین :
_________________________________________= خیلی متاسفم
تهیونک به مرد قد بلند گفت .
+ مشکلی نیست ، خیلیای دیگه رو دیدم که مثل کوک بودن .
= بیمارانی مثل اون ....
~ اون فقط .... اون فقط یه ضربه و شوک روحیه آقای کیم . اون آسیب دیده . زن و بچش توی تصادف مردن و ....
روی زمین افتاد و دست تهیونگ رو گرفت .
رو به پسری که با چشمای گرد شده بهش نگاه میکرد التماس کرد .
~ لطفاً ... لطفاً برادرم رو نجات بده . اون حتی با منم صحبت نمیکنه .
چشمای پسر بزرگتر پر از اشک بودن .
جین نمیدونست چرا ولی حس میکرد اون پسر هم به اینکه برادرش خوب میشه امید داره .
جیمین در حالی که آرا رو بغل گرفته بود ، گفت :
+ تهیونگ میتونی بری داخل .
تهیونگ دماغ ارا رو فشار داد به سمت در رفت .
= حتما .
برگشت و قبل از اینکه داخل بهش ، دو مردی رو دید که با نگاهی پر از امید بهش زل زده بودن .
در رو باز کرد و جونگکوکی رو دید که پاهاش رو توی سینی خورکرده بود و به دیوارهای خاکستری رنگ نگاه میکرد .
در رو بست و صداش سکوت اتاق رو به هم زد .
آروم راه میرفت .
از پشت میز به پسر نگاه کرد .
آرا راست میگفت .
پیر واقعا خوش قیافه و خوش تیپ بود .
خط فک تیزش .
پوست رنگ پریدش .
خال روی گردنش و چشمای زیبا ...
^ نگاه نکن .
صدای سرد جونگ کوک تهیونگ رو از خلسه در آورد .
با خجالت پلک زد .
= ببخشید بابت بی ادبیم .
سعی کرد عادی باشه .
دفترچه یادداشتش رو در آورد و دید که جونگ کوک برای اولین بار با دقت نگاهش میکنه .
جونگ کوک چیز زیادی راجب پسر نمیدونست اما الان یه چیزی رو فهمیده بود .
اینکه پسر زیبا بود .
تهیونگ سرش رو از دفترچش دراورد و با جونگکوکی که نگاهش میکرد چشم تو چشم شد .
نگاهش رو منحرف کرد و تهیونگ گفت :
= بیا اول خودمون رو معرفی کنیم .
قلمش رو فشار داد .
= اول خودم . کیم تهیونگ . دانشجوام . ۲۲ ساله .
YOU ARE READING
𝐬𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐩𝐨𝐢𝐬𝐨𝐧 [𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤]
Randomوضعیت : در حال آپ ❤️✨ روز آپ : پنجشنبه ❤️✨ عشق قدرتمنده . حتی اگه یه کلمه باشه . عشق میتونه راه خودش رو برای شفا دادن زخم های مردم پیدا کنه ، میتونه صدمه بزنه و میتونه بکشه ! حتی میتونه درمان کنه ... تهیونگ ، درمان ، زندگی ، روح ، امید و قدرت جون...