بعد از اتفاقی که روز بعد افتاد ، خواست تهیونگ رو ملاقات کنه اما قلبش، یه دروغگو بود . یه دروغگوی احمق و ساده لوح که میگفت دوست نداره به تهیونگ آسیبی بزنه ، دوست نداره تهیونگ رو ببینه ولی حالا ، نمیدونست چرا ولی با تمام وجود خواستار ملاقات دوباره با پسر مو کاراملی بود .
روی تختش دراز کشیده بود و به سقفی که ستاره ای رو نشون نمیداد خیره بود . اون جمله ... ؛ ظاهرا توی ذهنش ثبت شده بود .
+ بیا با هم ستاره ها رو ببینیم جونگ کوک ...
به یاد میآورد . قرار بود با تهیونگ ستاره ها رو تماشا کنه اما تهیونگ ، باعث ترسش شده بود . چشمهاش رو بست . تصمیم گرفت کمی بخوابه و این تصمیم ، باعث تعجب خودش هم شد .
تازه چشمهاش رو بسته بود که صدای باز شدن در رو شنید اما چشمهاش رو باز نکرد . میدونست کیه .
اون شخص وارد اتاق شد و کنارش نشست . جمع شدن سمت چپ اتاق مشخص میکرد که اون ، کنارش نشسته .
دست گرمی روی پیشونیش نشست . گرمای انگشتای صاحب دست رو ، روی مونه هاش حس میکرد اما قرار نبود چشم هاش رو باز کنه . همونجا دراز کشیده بود و حرکتی نمیکرد .
حس کرد گرمای نفس های داغش ، لب های اون رو هم گرم میکنه و این گرما ، باعث یخ زدنش شد . به خودش حرکتی داد اما همین باعث شد تا جفت لب های گیلاسی مرد با لب هاش تماس پیدا کنه و گرمای ناگهانی به سراسر بدن سرد شدش وارد بشه . چشمهاش رو باز کرد و تهیونگ رو با چشمهای بسته دید .
خیلی اثیری به نظر میرسید ، درست مثل تنها اسطوره ی زیبایی بود . مژه های بلند پسر مو کاراملی گونه هاش رو لمس میکرد . اون پسر زیادی با شور و اشتیاق میبوسید .
به آرومی چشمهاش رو باز کرد تا گوی های سیاهی که با دقت به اجزای صورتش خیره شده بودند رو ببینه . لب هاش رو برداشت و به چهره ی فرد رو به روش زل زد . ظاهرا جونگکوک با چشمهای تیره اش ، به روحش خیره شده بود .
+ هی
تهیونگ همونطور که عصبی به نظر میرسید زمزمه کرد و جونگ کوک به گوی های قهوه ای تهیونگ نگاه میکرد . گوی های مسحور کننده ی تهیونگ که جونگکوک رو هیپنوتیزم کرده بودند .
+ جونگ کوک ؟به خودش اومد و تهیونگ بلند شد و این جونگکوک بود که میگفت :
_ نرونمیدونست چرا و چطور اون جمله رو به زبون آورده ، فقط میخواست بیشتر از قبل به چشمهای تهیونگ خیره بشه . اون چشمها زیادی زیبا به نظر میرسیدند . تهیونگ متحیر شده بود . احساس وجود شعله های شادی توی شکمش زیادی خوشایند بودند . انگار سبک و رها پرواز میکرد .
+ بخواب جونگکوک . فردا مرخص میشی ...
در حالی که موهای جونگکوک رو نوازش میکرد ادامه داد :
+ بخواب .
_ میبوسیم ؟
YOU ARE READING
𝐬𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐩𝐨𝐢𝐬𝐨𝐧 [𝐓𝐚𝐞𝐤𝐨𝐨𝐤]
Randomوضعیت : در حال آپ ❤️✨ روز آپ : پنجشنبه ❤️✨ عشق قدرتمنده . حتی اگه یه کلمه باشه . عشق میتونه راه خودش رو برای شفا دادن زخم های مردم پیدا کنه ، میتونه صدمه بزنه و میتونه بکشه ! حتی میتونه درمان کنه ... تهیونگ ، درمان ، زندگی ، روح ، امید و قدرت جون...