Part8

373 33 4
                                    

قلبش تند تند میزد نمیدونست چیکار کنه جونکوگ همش غافلگیرش میکرد
فکرکرد شوخی میکنه ولی شوخی نبود کوک زیر نگاه همه دستشو گرفت و رفتن تو اتاق کوک بدنش از ترس میلرزید

-چته چرا اینجوری شدی؟از من میترسی؟لال شدی

-نه

-خوبه

کوک روی تخت دراز کشید

-بیا اینجا بخواب

تهیونگ همونجا وایساده بود کوک بلند شد دستشو کشید پرتش کرد رو تخت

-یه حرف یه بار بیشتر نمیزنم

و از اتاق بیرون رفت تهیونگ خیالش راحت شد که کوک رفت بلند شد لباسشو عوض کرد نور رو کم کرد چشماشو بست
در اتاق بازشد چماشو باز کرد کوک بود
نشست سرجاش باز دلش شور میزد
جونکوگ یکی از چراغ خواب ها رو خاموشش کردو رفت تو تخت کنار تهیونگ نشست دستشو گذاشت رو شونه امگا مجبورش کرد دراز بکشه
خودشم کنارش خوابید

-تا وقتش نشه خودت نخوای کاری بهت ندارم راحت بخواب

خیالش راحت شده بودولی هنوز خجالت میکشید که کنار آلفا خوابیده
بدنش میلرزید کوک دستشو دورکمر تهیونگ انداخت کشیدش سمت خودش سرشو گذاشت رو سینه خودش

-نترس از هیچی نترس تا من هستم حالا آروم بخواب کاریت ندارم

صدای قلب کوک مثل یه لا لایی آرام بخش بود
زودتر از اون چه فکر کنه خوابش بردهمه خواب بودن ولی چشمای کوک باز بود به امگای فکر میکرد که یه روز ازش متنفر بود و حالا آروم تو بغلش خوابیده بود
نگاه به صورتش کرد تو خوابم مثل فرشته ها بود حالا میتونست راحت تک تک اجزا صورتش بررسی کنه ابروهای کمونی روشن چشمای درشت و عسلیش که بسته بودن
مژه های بلندش که رو صورتش سایه انداخته بود بینی متناسب و از همه قشنگتر لبهای قرمز وپرش بود که موقع خواب یه کم باز می موند
جونکوگ وسوسه شد که لباشو بذاره رو لبهای امگا سر تهیونگ رو بالشت گذاشت سرخودش خم کرد طرف صورتش لباشو آروم گذاشت رو لب نهیونگ یه حس تازه
اولین تجربش نبود ولی این شیرین ترین و خواستنی ترین لحظه عمرش بود دلش میخواست بارها بارها کارشو تکرار کنه ولی میترسید تهیونگ بیدار بشه نفس عمیقی کشید سر امگا روگرفت تو بغلش خوابید
تهیونگ
صبح از صدای خدمتکارا بیدارشد چشماشو باز کرد تو بغل آلفا بود آروم خوابیده بود حس خوبی داشت احساس امنیت میکرد خوشحال بود از اینکه کوک به زور به کاری که نمیخواست مجبورش نکرده بود خواست بلند شه حلقه دست آلفا تنگتر شد

- کجا؟

- بیداری؟

- نه

- میخوام برم اتاقم

- چرا

-پدرت ناراحت میشه

چشماشو باز کرد ویه نگاه به تهیونگ انداخت

  قربانی kookvWhere stories live. Discover now