Part 16

429 32 14
                                    

(چند لحظه قبل تیراندازی)

چانوبیل و بکهیون طبق معمول سر موقع به مراسم نرسیدن بخاطر دیر آمد شدن بکهیون و مینهو ( پسرشون )
وقتی وارد سالن شدن لیسا  داخل محراب روبروی بوگوم بود  و کشیش هم برای خوندن خطبه آماده میشد

چانوبیل : وقتی از زودتر آماده شدن حرف میزنم منظورم اینه
تو همراهی خواهرم به محراب نبودم
بکهیون چشمی چرخاند و با نازگفت : ناراحت نباش عزیزم پدرت برای این پیوند انقدر عجله داره که اصلا نبودمون رو هم حس نکرد پس حرص الکی نخور ، بعد دست مینهو رو گرفت و پیش خانواده چانوبیل به  vp  رفتن
هنوز  با بقیه هم کلام نشده بودن که صدای تیراندازی تو کل سالن پیچید صدا مال چندین تفنگ بود  که از ورودی اصلی میومد بهشون حمله شده بود
کل سالن متشنج شد و مهمونا سراسیمه و ترسید به در پشتی رفتن تا فرار کنن
جونکوگ و چانوبیل به سمت خانوداشون رفتن
جونکوگ تهیونگ رو در آغوش گرفت ومادرش و افراد دیگه خانواده رو به طبقه بالا برد و تو اتاق مخفی کرد و رو به مادرش گفت : مادر کسی حق نداره بیرون بیاد  و اگه دیدی اوضاع آروم نشد از در مخفی فرار کنید 

تهیونگ دست آلفا رو محکم گرفت و لب زد: منو تنها نذار من بدون تو نمیتونم
کوک پیشونیش رو بوسید و طوری که مادرش هم بشنوه گفت : تو رو به مادرم سپردم والاترین کسی که دارم اون حواسش هست و اینکه به قدرت آلفات شک نکن چند ساعت دیگه پیشتم
سریع به سمت در رفت  وبا چانوبیل که بعد از آروم کردن بکهیون و قول دادن برای زنده موندن بهش پیوست پایین رفتن

تو اون لحظات که دوتا برادر نبودن  سالن از وجود مهمونها خالی شده بود و در پشتی به حالت خودکار قفل شده بود یعنی اینکه کسی از داخل عمارت به متجاوزان کمک کردبود که کسی نبود جز جیسو

حالا سالن خالی شد بود بوگوم دست لیسا رو میکشید تا فرار کنن ولی لیسا مقاوت میکرد آقای چانگ که درها رو قفل دیده بود میخواست به سمت زیرپله بره برای آوردن اسلحه
تمام بادیگاردها بخاطر خارج کردن مردم بیرون درهای بزرگ عمارت که پوشش فلزی محافظ ازش حفاظت میکرد مونده بودن 
عمارت طوری طراحی شده بود که مثل زره تمام درها وپنجرها پوشش داده میشدن و هیچ راه ورودی نمیگذاشت

بوگوم رو به لیسا گفت : بیا بریم بالا پیش بقیه اینجا خطرناکه ولی لیسا در تلاش بود تا ازش فرار کنه فقط منتظر یک نفر بود
کوک وچانوبیل روی پله ها بودن  که  باصدای مهیبی که اومد متعجب به  ون جنگی که در ورودی رو شکافته بود و تا نیمه داخل اومد نگاه کردن ون طوری قرار گرفته بود که فیکس در شده بود
در ون سریع باز شد ۱۰ تا آلفای قوی هیکل با اسلحه  وارد سالن شدن
دوتا برادر جئون سریع به سالن اومدن و کنار پدرشون ایستادن
بوگوم و لیسا روبه روشون بودن
لیسا دستش رو از دست بوگوم د رآورد با دو به سمت ون رفت اون  مطمعن بود که  سوجون برای بردنش میاد  جونکوگ به سمت لیسا دوید تا برش گردونه ولی دیر شد
خواهرش تو آغوش کسی رفته بود که باعث تمام بدبختی های جئون بود
« سوجون»

  قربانی kookvWhere stories live. Discover now