part 9

68 4 1
                                    

دو سال بعد*

جین تبدیل به یکی از بهترین کشیش های کلیسا شده بود و دوسال از رابطه اش با نامجون میگذشت با صدا شدن اسمش دست از نوشتن برداشت پیش هوسوک رفت

«چیشده هوسوک؟»

«میگم میخواستم درمورد یه چیزی باهات حرف بزنم درمورد نامجونه!»

جین اهی کشید و میدونست بهترین رفیقش باز میخواد بگه نامجون عجیب غریبه مثل سایه ها میره و میاد چشماش قرمز میشه
«بازم حرفای قدیمی؟ هوسوک بس کن ! نامجون هیچکدوم از این چیزایی که میگی نیست اشتباه دیدی یا شایدم کسی اینارو کرده تو سرت!»
«جین من میخوام کمکت کنم این ادم نمیخوام ناراحتت کنم ولی یه چیزاییش عجیبه یه چیزایی رو بهت نمیگه ! ببین دوسال پیش یه روز اومدب پیشم گفتی یه قراردادی از نامجون دیدی که تو کشوش میذاشته و اسم شیطان رو دیدی ولی دقیقا فرداش که ازت پرسیدم چیزی ازش فهمیدی تو گفتی من مگه همچین حرفی زدم؟لعنتی اون کنترلت میکنه عادی نیست! شاید شیطانی چیزیه!»

وقتی برگشت با نگاه سرد و خیره نامجون روی خودش مواجه شد

«اوه سلام پدر!»

«سلام هوسوک همه چیز خوبه؟»

هوسوک سریع تایید کرد و رفت پیش باقی کشیش ها

«لعنتی مثل عزرائیل یهو ظاهر میشه انگار میخواد جونتو همین حالا بگیره!»
بعد از شروع شدن مراسم سپاسگذاری جز صدای طلاوت دعا و صدای دلنشین پیانو ، هیچ صدای مزاحم دیگری به گوش نمیرسید
درسته جین اونو دوسال پیش دیده بود حتی بازش کرده بود ولی نامجون زمانی که جین ازش درمورد قرارداد با شیطان پرسید ترسی به دلش افتاد که نکنه جین درمورد این قرارداد چیزی فهمیده پس کاری کرد که هرچیزی از اون برگه دیده رو فراموش کنه

جین دوباره اون پاکتو باز کرد ایندفعه کامل قرارداد رو خوند

بعد از خوندن خط اخر بزاق تلخ شده دهنشو بزور قورت داد حس میکرد دنیا دور سرش میچرخه

نامجون با شیطان قرارداد بسته بود خانوادشو کشته بود؟ تا منو داشته باشه؟ یعنی من خانواده داشتم بخاطر حرص و طمع نامجون اینطور زندگی کردم؟

جین کتابو تو دست نامجون گذاشت

«بفرمایید پدر!»

«جین حالت خوبه؟»

«بله کاملا خوبم ! از وقتی فهمیدم چه ادمی هستی خیلی حالم خوبه!»

نامجون شوکه نگاه جین کرد

« چه انتظاری دارم از فرشته مرگ که کارش گرفتن جون بقیه اس! تو کثافت ترین ادمی هستی که دیدم ! منو گول زدی ! گفتی برات خانواده تشکیل میدم که جای خالی خانوادمو حس نکنم
ولی نگفتی خودم با دستای خودم خانوادتو کشتم و میخواستی بهم ترحم کنی!»

𝑼𝒏𝒉𝒐𝒍𝒚 𝒑𝒓𝒊𝒆𝒔𝒕 Where stories live. Discover now