با صدای زنگ گوشی سهون، پسر خواننده، چشمهاش رو باز کرد. "هوی اوه سهون..." صدا کرد. "اوه سهون، خفه کن گوشیو..." دوباره صدا کرد. "اوه سهون محض رضای خد-" بلند شد و روی تخت نشست. "نکنه مردی؟!" تکونش داد. "سهون؟!"
"بله؟ ها؟ چیه؟! چی شده؟!" سهون با چشمهای بسته روی تخت نشست. "کیه؟"
"آلارم موبایل رو مخت خواب شیرینمو ازم گرفت! بیدار شو دیگه! یه بار میخواستم صبح بخوابم!" به ساعت نگاه کرد. شش صبح بود و اون باید ساعت هشت آماده میبود تا با مینسوک به سر صحنه فیلمبرداری بره. "میتونستم یک ساعت دیگه بخوابم ولی خواب از سرم پرید." با ناراحتی روی تخت افتاد.
سهون با نفس عمیقی دستش رو دراز کرد و زنگ رو خاموش کرد. بعد به جونمیون خیره شد. "ببخشید عزیزم..."
"الان این ببخشید تو برام خواب میشه؟" پاهاش رو مثل بچهها تکون داد. "نمیخوام! نمیخوام بیدار شم!" لحاف رو روی سرش کشید. "نمیخوام..."
سهون خندید و کنارش دراز کشید. "هنوزم میتونی بخوابی." لحاف رو برداشت و پیشونیش رو بوسید. "فقط باید بخوای."
لحاف رو کنار زد و با اخم و شک بهش نگاه کرد. "تو... کی اومدی خونهم؟ تا اونجایی که یادمه وقتی خوابیدم تنها بودم..."
"شب بوده دیگه. وقتی اومدم..." سهون سرش رو خاروند. "تو هم خواب بودی."
"آها..." بلند شد و دوباره نشست. "خب، بریم صبحانه بخوریم..." از تخت پایین اومد و از اتاق خارج شد.
سهون هم به دنبالش راه افتاد. "نه اینکه خیلی غذا میخوری."
"اشتهام کم شده. احتمالا بخاطر رژیمه. بدنم دیگه بهش عادت کرده." خندید. "ولی در عوض تو توی غذا با کسی شوخی نداری. برات چی بپزم؟"
سهون با چشمهای گرد بهش نگاه کرد. "تو میخوای حاضر کنی صبحانه رو؟"
"اوهوم..." خندید. "کیمچی و تخممرغ!"
"خودم درست میکنم... باز یا به خودت آسیب میرسونی، یا غذا رو میسوزونی." جا تخممرغیای که توی دست جونمیون بود رو ازش گرفت.
"انقدر آشپزی منو مسخره نکن!" جونمیون تخممرغها رو کشید. "بده من!"
"خب حالا چرا انقدر عصبانی میشی..." سهون زمزمه کرد. به سمت صندلی رفت و نشست. "خودت انجامش بده، سرآشپز." تکیه داد.
جونمیون بعد از بالا دادن آستینهاش شروع به آشپزی کرد. "به کجا رسید؟"
"چی به کجا رسید؟"
"پرونده دیگه، پروندهی قتل..." به سمت یخچال رفت و بستهی کیمچی که مادرش تو تعطیلات بهش داده بوده رو برداشت.
"اوه، خب چیزی که فهمیدیم اینه که اون قاتل هیترایی رو میکشه که تعداد دنبال کنندههاشون بیشتر از هزار تا باشه."
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Fatal Comments
Фанфикکیم جونمیون، آیدلی که بعد از دیسبندی گروهش به بازیگری و کارهای سولو مشغول شده، یکی از منفورترین سلبریتیهای کرهاست. با این حال، زندگیش به دلیل وجود اوه سهون، یه کارآگاه که توی بخش جنایی اداره پلیس کار میکنه، اونقدرها هم بد نیست. ولی ماجرا از اون جا...