12. مظنون

135 33 89
                                    

دونگ ووک بعد از اینکه که شواهد رو خوند، پرونده رو روی میز انداخت و با نگاه قضاوت‌گرانه‌ای به سهون، جونگین و در انتها سولگی خیره شد.‌ "خب؟"

"خب که... رئیس لی، مردم دارن کشته میشن، از این موارد، دو مورد توی منطقه‌ی ما بوده و دو تای دیگه، جای دیگه‌ای بودن. به هر حال، باید این قاتل رو بگیریم-"

وقتی رئیس دستش رو بالا برد، سولگی سکوت کرد. "پس داری میگی، توی منطقه تحت پوشش من، یه قاتل سریالی داره آزادانه ول میچرخه و جوری آدما رو میکشه که... به خودکشی شبیه باشه و ما نفهمیم؟"

"نه دقیقا خودکشی." سهون شروع کرد. "در واقع، طبق تئوری ما، این افراد دارن به شکلی میمیرن که برای کاربر کیم‌جون‌کاتن آرزو کردن‌، اونا بهش میگفت خودش رو بکشه."

"اون دیگه کیه؟"

سولگی نفسش رو حبس کرد و با ناامیدی به رئیسش نگاه کرد. "چطور نمیشناسید؟! کیم‌جون‌کاتن، نام کاربری کیم جونمیونه! کیم جونمیون بیست و دوم می ۱۹۹۱ توی سئول به دنیا اومد، اون در سال ۲۰۱۰ به عنوان لیدر گروه لاوشات شروع به کار کرد، گروهی که بعد از فوت جونگهیون، یعنی شش سال بعد دبیو، دیسبند شد. وی بعد از دیسبند گروه خود، بعد یک سال و هشت ماه وقفه سربازی به حرفه‌ی بازیگری در سینما، تلویزیون و تئاتر مشغول شد. تا الان پنج تا آلبوم سولو منتشر کرده و یکی از محبوب‌ترین و ثروتمند‌ترین هنرمندهای کشورمون، جمهوری کره‌ست. پدرش رئیس یه شرکت داروسازیه ولی از مادرش اطلاعات موثقی در دست ن-"

"بسه!" دونگ ووک روی میز کوبید. "میشناسمش... میشناسمش. چطور نشناسم؟"

"یکی دو روز پیشم..." لب‌های سولگی آویزون شد. "اعلام شد که با سولوییست نایون قرار میذاره."

"میگم سولگی، روش کراش بودی؟" جونگین پرسید.

"یا!" سهون و سولگی هر دو با هم سر همکارشون فریاد کشیدن.

خندید و به سهون نزدیکتر شد. "ولی سهونا، اون از تو بیشتر راجع به جونمیون هیونگ اطلاعات داره."

"هیچکس بهتر از من نمیشناستش."

"بگید ببینم..." رئیس لی بهشون خیره شد. "الان دارید چه غلطی میکنید؟"

"بله؟" سهون پرسید.

"دارید چه غلطی میکنید؟ مدارکی دارید که نشون میده یه قاتل سریالی توی شهره! درموردش چه نقشه‌ای داريد؟"

"خب... خب..." جونگین با یک قدم کمی عقب رفت. "میگید چیکار کنیم، رئیس؟"

"برید ببینید چجوری هدفاش رو انتخاب میکنه. به سمت چه کسایی میره. بعد اون افراد رو از توی کامنت‌های کیم جونمیون بکشید بیرون، باید از مردم محافظت کنیم."

"بله، قربان!"

◇◇◇

ساعت حدود هشت شب بود.‌ جونمیون توی اتاق خصوصی رستوران تنها نشسته بود. اصلا دلیل عجله‌ی همسر جونگده رو نمیتونست درک کنه. میهی براش مثل یه خواهر ارزشمند بود، ولی بعضی از کارهاش باعث میشد که بخواد برای همیشه باهاش قطع رابطه کنه. در باز شد و دختری با کت و دامن قرمز رنگی که روش اورکتی سیار رنگ پوشیده بود وارد شد. از قیافه‌ش هم میشد گفت که اون از چه خانواده‌ایه. پسر آیدل میتونست به راحتی بگه که اون دختر آرایش خاصی نداره ولی باز هم پوستش زیبا بود و نشون میداد خیلی خوب ازش مراقبت میکنه.

Fatal CommentsDonde viven las historias. Descúbrelo ahora