"صبح قشنگیه، مگه نه مینسوکا؟" جونمیون توی ماشین نشست و کمربندش رو بست. چند دقیقه منتظر موند و وقتی فهمید که منیجرش قرار نیست حرکت کنه، بهش نگاه کرد. "چی شده؟ حالت خوبه؟"
"باید عذرخواهی کنی."
"چی؟ سر چی؟"
"از بعد لایوت تا الان به گوشی دست نزدی، مگه نه؟" با کلافگی آهی کشید.
"چ-چطور؟" جونمیون که داشت کم کم نگران میشد، پرسید.
"خب، مسئله از این قراره که مردم از نوع برخورد دیشب جنابعالی توی لایو با فنهات ناراحت شدن." میسوک شمرده شمرده توضیح داد. "میدونی چیه؟ نباید از اولم بهت پیشنهاد میدادم که لایو بذاری وقتی اونقدر خسته و بیحوصله به نظر میرسیدی."
"الان هیونگ ازم میخواد بابت جواب دادن به هیترهام عذرخواهی هم بکنم؟" با تعجب پرسید. "واقعا جونگسوک هیونگ گفته که اینکار رو انجام بدم؟"
"اوضاع خیلی آشفتهس و واقعا کاری از دست رئیس لی برنمیاد. خودت که میدونی، همه آدما یه جورایی نسبت به تو گارد دارن. لیدر گروهی بودی که دیسبند شد. شایعات گی بودنت هنوزم سر زبوناست. مردم فکر میکنن با نایون قرار میذاری. شایعهی خیانتت با رئیس بلیسو." سرش رو تکون داد. "دیگه حتی نمیدونم کجای کار رو بگیرم..."
"هر چی." جونمیون به بیرون خیره شد. "عذرخواهیای وجود نخواهد داشت. اینو به جونگسوک هیونگ هم بگو، مینسوک."
"منظورت چیه؟"
"واسهی چی باید عذرخواهی کنم؟ اصلا چی باید بگم؟" بهش نگاه کرد. "آها." صداش رو صاف کرد. "با سلام این کیم جونمیونه. به فنها و مردمی که منو دنبال میکنن، ببخشید با دیدن فحاشیهای آدما از کوره در رفتم و بهشون با احترام گفتم که میتونید لایو رو ترک کنید. لطفا من رو ببخشید که این بار نتونستم رفتارهای زشت مردم رو تحمل کنم و جواب دادم. بار بعد مثل همیشه خفه خون میگیرم."
"میون..." مینسوک آهسته صدا کرد. "ما-"
"راضی میشید اگه اینو بگم؟"
"جونمیون، من..." نفس عمیق کشید. "نمیدونم چی بگم. آره تو توی شرایط سختی هستی. میفهمم. ولی با این حال... تو همیشه کسی بودی که-"
"دیگه نمیخوام باشم." جواب داد. "مگه چقدر زندهم که تحملشون کنم؟"
"این... حرفا چیه که میزنی؟" مینسوک ماشین رو روشن کرد. "دیگه نشنوما."
"چرا؟ مگه چیه؟"
"خب..." سرش رو تکون داد. "این حرفا برای کسیه که به زودی میمیره. تو تازه ۳۱ سالته. کلی کار داری. ماه دیگه فن میتینگ داری. میخوای یه سینگل آلبوم بدی. بعدم تور جهانیت... بعدم کلی کار دیگه-"
"فقط همین؟"
دوباره نفس عمیقی کشید. "شاید سرت غر بزنم ولی بازم، کیم جونمیون، تو برای من مثل یه دوستی. یه دوست مهربون و صادق که همیشه همراهمه. یعنی میخوام همیشه همراهم باشی."
VOCÊ ESTÁ LENDO
Fatal Comments
Fanficکیم جونمیون، آیدلی که بعد از دیسبندی گروهش به بازیگری و کارهای سولو مشغول شده، یکی از منفورترین سلبریتیهای کرهاست. با این حال، زندگیش به دلیل وجود اوه سهون، یه کارآگاه که توی بخش جنایی اداره پلیس کار میکنه، اونقدرها هم بد نیست. ولی ماجرا از اون جا...