Part 5

242 84 128
                                    

رفتن به قنادی، اصلا مناسب نبود. جی یونگ گفته بود کلی آدم جلوی قنادی منتظرشن. اینکه حالا میخواستن دوباره بزننش، یا اینکه بهش التماس کنن با چانیول باشه رو هیچ کس نمیدونست. حتی ممکن بود وسط التماس هاشون، بزننش.

توی خونه جی یونگ دوش گرفته بود و لباس تمیز پوشیده بود. جی یونگ خودش رو مقصر میدونست ولی بکهیون معتقد بود این قضیه فقط یه مقصر داره و اون هم چانیوله.

به موبایل چانیول زنگ زد و بعد شنیدن صداش گفت:«کجا هم رو ببینیم؟ با توجه به اینکه یه تعداد روانی هوادارتن، باید یه جای امن باشه.»

چانیول آروم و مظلوم گفت:«میتونی بیای خونه من؟ اینجا امنه.»

بکهیون سر تکون داد و گفت:«باشه. برام آدرس رو بفرست.»

-:«میام دنبالت. اینطوری امن تره.»

بکهیون فکری کرد و گفت:«باشه. برات لوکیشن می‌فرستم. نزدیک شدی، بهم پیام بده.»

-:«الان راه میفتم.»

و قطع کرد. جی یونگ گفت:«مطمئنی میخوای بری خونه ش؟ چون اون دوستت داره و یه موقع شاید کاری کنه.»

بکهیون لبخندی زد و گفت:«تو می‌دونی که من با اونم و اون نمیتونه بهم آسیبی برسونه. بیشتر از این وجهه ش رو خراب نمیکنه.»

-:«باورم‌ نمیشه چند ماه اخیر هممون رو گول زده.»

بکهیون دستش رو روی شونه های دختر گذاشت و گفت:«اون یه دروغگوی حرفه ایه.»

-:«یعنی میگه دوستت نداشته؟»

-:«اون حتی من رو قبل بیمارستان ندیده بود. نگاه متعجبش رو دیدم.»

جی یونگ سر تکون داد و گفت:«باورم نمیشه.»

و بعد گفت:«الان میخوای چکار کنی؟»

-:«حرفهاش رو می‌شنوم. باید بدونم چرا اینکار رو کرده.»

جی یونگ سر تکون داد و گفت:«احتمال اینکه تحت تاثیر قرار بگیری هست؟ به هر حال... اون گی ه و تو هم ...»

و با شیطنت به دوستش نگاه کرد. بکهیون خندید و با شیطنت گفت:«همه چیز ممکنه. کسی آینده رو نمیدونه!»

جی یونگ چشماش برق زد و گفت:«من باید اخبار با هم بودنتون رو پوشش بدم. به هر حال من باعث آشناییتون شدم.»

بکهیون خندید و گفت:«خیلی آشنایی دردناکی هم بود.»

جی یونگ با غصه نگاهش کرد و بک فقط بهش لبخند زد.

⁦꒰⁠⑅⁠ᵕ⁠༚⁠ᵕ⁠꒱⁠˖⁠♡⁩⁦꒰⁠⑅⁠ᵕ⁠༚⁠ᵕ⁠꒱⁠˖⁠♡⁩⁦꒰⁠⑅⁠ᵕ⁠༚⁠ᵕ⁠꒱⁠˖⁠♡⁩⁦꒰⁠⑅⁠ᵕ⁠༚⁠ᵕ⁠꒱⁠˖⁠♡⁩
با دیدن پیام چانیول، از خونه بیرون رفت. وقتی ماشینش رو دید، سریع سمتش رفت و سوار شد و آروم گفت:«سلام.»

Big Fat Lier (Completed)Where stories live. Discover now