Part 6

218 84 52
                                    

به چانیولی که مضطرب جلوش نشسته بود و با پاش روی زمین ضرب گرفته بود نگاه کرد. پنج دقیقه بود که چانیول همینطوری نشسته بود و حرف نمی‌زد. آروم پرسید:«نمیخوای حرف بزنی؟»

چانیول با استرس گفت:«اون عکس... باور کن من بی گناهم.»

بکهیون اروم خندید و گفت:«میدونم.»

-:«از کجا ؟»

-:«جرات اینکار رو نداشتی مخصوصا وقتی من همه چیز رو میدونستم.»

چانیول با زاری گفت:«الان چکار کنیم؟»

جی یونگ تکه ای کیک داخل بشقاب گذاشت و جلوی چانیول گذاشت و گفت:«کسی که داره هیت میگیره، بکهیونه. به تو که چیزی نشده!»

چانیول معذب گفت:«به هر حال منم یکم وجدان دارم.»

جی یونگ خندید و گفت:«دیشب تا صبح با بکهیون صحبت کردیم. من فکر میکنم بهترین راه اینه بگیم بکهیون بهت وقت داده تا هم رو بهتر بشناسید.»

چانیول با ذوق گفت:«یعنی تایید کنیم با هم هستیم؟»

بکهیون گفت:«این تایید نیست. من تو رو نمیشناسم پس میگیم می‌خوایم فقط با هم آشنا بشیم و بعد از چند وقت هم تو میگی که بکهیون با چیزی که من فکر میکردم خیلی متفاوته و دیگه نمی‌خوام ببینمش.»

-:«بعدش دوباره تو اذیت نمیشی؟»

-:«براش فکر میکنیم.»

-:«بعد، ممکن نیست ازم خوشت بیاد؟»

جی یونگ خنده ش رو خورد و بکهیون نگاهش رو دزدید و گفت:«بیا فعلا راجبش فکر نکنیم.»

-:«حتی یک‌درصد ؟»

و جوری مظلومانه گفت که بکهیون بهش نزدیک شد و صورتش رو جوری قاب گرفت که لبهاش جلو اومد و گفت:«بذار تصورم بهت همون دروغگوی عوضی باشه.»

و وقتی پلک زدن چانیول رو دید، به زور نگاهش رو دید و به جی یونگی که با شیطنت بهش نگاه میکرد ، چشم غره رفت.

چانیول پرسید:«الان چکار کنم؟»

-:«یه استوری بذار... بگو همون چیزی رو که الان گفتم.»

چانیول سر تکون داد و گوشیش رو از روی میز برداشت و سریع وارد استوری شد و گفت:«سلام به همگی. عکس دیروز من و بکهیون، از دیشب وایرال شده. من دیروز ازش خواهش کردم با من صحبت کنه و اون عکس، گرفته شده. ما خیلی با هم صحبت کردیم و خب، قرار شد برای شناخت همدیگه ، یه فرصت بهم بدیم. ما الان توی رابطه نیستیم ولی قراره با هم آشنا بشیم پس احتمال اینکه با هم دیده بشیم هست. لطفا به ما اجازه بدید تا زمانی رو خارج از تنش با هم بگذرونیم. ممنونم.»

و ویدیوش رو استوری کرد.
رو به بکهیون گفت:«خوب بود؟»

بکهیون سر تکون داد و گفت:«اره.»

چانیول با ذوق گفت:«حالا برای دیت کجا بریم؟»

بکهیون متعجب بهش نگاه کرد و چانیول گفت:«نکنه دروغ گفتی میخوای من رو بشناسی؟ قلبم رو نشکن.»

و با بغض نگاهش کرد. بکهیون خندید و گفت:«پارک چانیول، من رو گول نزن. من مثل بقیه نیستم. دروغت رو میفهمم.»

چانیول سیخ تو جاش نشست و گفت:«خب، حقیقتا دوست دارم باهات برم دیت.»

-:«حاضر میشم بریم قنادی من. بهتره به اونا بگی از جلوی مغازه م برن گم شن.»

و ایستاد. چانیول پرسید:«منم باهات بیام؟»

-:«باید بیای کمکم کنی همه چیز رو مرتب کنم. دست تنها نمیتونم.»

چانیول گفت:«برو حاضر شو، همه چیز رو حل میکنم.»

بکهیون با لبخند سمت اتاق رفت. جی یونگ آروم به پهلوی چانیول کوبید و گفت:«بوسش کن.»

چانیول متعجب نگاهش کرد و جی یونگ گفت:«اگر میخوای برای خودت بکنیش، بوسش کن.»

و چشمکی زد و سمت آشپزخونه رفت. جی یونگ فهمیده بود بکهیون احساسی به چانیول داره. بکهیون آدمی نبود که بخواد راحت کسی رو ببخشه.

⁦ෆ⁠╹⁠ ⁠.̮⁠ ⁠╹⁠ෆ⁩⁦ෆ⁠╹⁠ ⁠.̮⁠ ⁠╹⁠ෆ⁩⁦ෆ⁠╹⁠ ⁠.̮⁠ ⁠╹⁠ෆ⁩

یه پارت کوتاه دیگه هم امروز داریم

پس همین رو فعلا بپذیرید

Big Fat Lier (Completed)Where stories live. Discover now