-کدوم گوریه آخه؟؟؟
#نامجون آروم باش مگه بچست؟
-بچه نیست ولی هیچ آدم عاقلی گوشیش رو جا نمیزاره و غیب بشه
×شماره سوهو رو ندارید؟
#من زنگ زدم بهش، کثافت معلوم نیست کجاست، ازش خبر نداره، درضمن صدای اه و ناله میومد از تلفن
×من این پدر سگ رو ببینم کشتمش. اون پسره ی احمق هم معلوم نیست کجاست، چقد باید حرص بخورم آخه. به پرورشگاه چی؟ زنگ زدین؟
-اونجا هم نبود، نونا ازش بی خبره
#هی نامجون حالت خوبه؟
رنگ نامجون پریده بود
-خوبم
+هوی قرصات رو کجا گذاشتی عوضی؟
-تو کشو
یونگی مشغول گشتن تو کشو کابینت شده بود.
#کدوم قرص؟؟ هوی عنترا با شمامممم
×بعدا بهت میگیم هیونگ
#غلط کردی همین الان بگو
×بزار این کوفت رو بدم بهش حناق بشه بعد اون گوه رو بهت میگم، خببببببب؟؟؟
بعد اینکه قرص رو پیدا کرد و به نامجون داد، اون رو به زور برد روی تختش و مجبورش کرد استراحت کنه.
#بنال
×اون بیماری قلبی داره حالش خرابه باید عمل پیوند قلب انجام بده ولی فعلا واسش قلب پیدا نشده.
جین با قیافه وات د فاکی بهش نگاه میکرد. یونگی دستش رو جلوی صورتش تکون داد
×الوووو، صدا رو داری؟؟
پس گردنی محکمی از جین خورد.
#پفیوز خبر بد رو اینجوری میدن؟؟؟
×شرمنده ولی من حوصله مقدمه چینی ندارم.
#دیگه چی رو قایم کردین؟
×فعلا هیچی
#بعدا کونتون رو پاره میکنم فعلا بیا به اون دوستای یالغوزت زنگ بزن تا هوسوک رو پیدا کنن
×هیونگ هنوز ۳ ساعت هم از گم شدنش نگذشته، نمیتونیم واسش گزارش مفقودی رد کنیم.
#شما پلیسا همتون لنگه ی همید... ریدم تو اول و آخرتون
×میرم بیمارستانا رو بگردم شاید اونجاها باشه، تو مراقب نامجون باش.
#هستم لازم نکرده بهم بگی
.
.
.
سه روز بود که از گم شدن هوسوک میگذشت. یونگی گزارش گم شدنش رو به تمام ادارات پلیس فرستاده بود و درخواست جست و جو داده بود. بیمارستانا رو چک کردن ولی کسی به اسم جانگ هوسوک پیدا نکردن. حتی سردخونه ها رو هم گشتن، درسته که نامجون عصبانی شده بود اما این کار رو کردن ولی انگار آب شده بود و رفته بود تو زمین.
-تقصیر منه، تقصیر منه، لعنت به من!!!
#تقصیر تو نیست کمتر چسناله کن
-ولی هیونگ اگه من اون شب سرش داد نمیزدم، اگه تنهاش نمیذاشتم، اگه میفهمیدم چقد ناراحته الان اینجوری نمیشد.
#باشه کم حرص بخور، غصه ی هوسوک خیلی کمه اونوقت باید تو رو هم جمع کنم. این یونگی پدرسگ چه گوهی داره میخوره؟؟
-اگه بلایی سرش اومده باشه چی؟
#نامجون قسم میخورم یه کلمه دیگه زر بزنی خودم دهنت رو گل بگیرم!
-هی یونگی هیونگ داره زنگ میزنه
#برو گمشو اونور خودم جواب میدم... الو یونگی، خبری شد؟...اوکی اوکی الان میایم.
-چی میگه؟
#میگه یکی رو با مشخصات ظاهری هوسوک دیشب آوردن به بیمارستان... زودباش بریم
BINABASA MO ANG
you are my life
Fanfiction-ازدوباج یهنی چی؟ +ازدواج یعنی اینکه دو نفر که همدیگه رو خیلی دوست دارن، با هم زندگی کنن و به همدیگه عشق بدن. ... -هیونگ بیا بلیم ازدوباج تنیم!!