15

184 27 11
                                    

P15

جیمین :جین هیونگ بیدار شو

جین:رسیدیم

جیمین :اره پاشو

یونگی :هی نامجون کیم پاشو

نامجون :تو جین رو ندیدی

یونگی :کی به شما الکل داده من نمیدونم
.
.
.
تهیونگ :کوک میگم تنها شدیم میتونم یه چیزی بگم

کوک :بگو

تهیونگ :باهام قرار بزار

کوک:الان تو میخوای با من بری سر دیت

تهیونگ نزاشت تهیونگ چیزی بگه لبای کوک رو بوسید ترس از واکنش کوک خودشو عقب کشید و از اتاق رفت بیرون

کوک:تو که انقدر میترسی چرا اخه منو میبوسی

تهیونگ :من از واکنشت میترسم

کوک:عزیزم بیا اینجا

تهیونگ :بامنی ؟

کوک:کسی جز تو اینجاست

تهیونگ :خب نه

کوک بلند شد و تهیونگ رو بغل کرد

کوک:میدونی چقدر منتظر این بودم که بیای بهم بگی قرار بزاریم منم دوست دارم
.
.
.
"صبح روز بعد "

یونگی :جیمین کجایی ؟

همون لحظه بود که آیو درخواست تماس تصویری داد یونگی با بی میلی جواب داد وقتی باز کرد دید
جیمین به صندلی بسته شده صورتش کبوده

یونگی :آیو معنی این کارات چیه اخه چرت بیخیال من نمیشی

آیو:من که بهت گفته بودم که میدونم خط قرمزت چیه اوو نترس نمرده بی هوشه کی فکر شو میکرد انقدر سمج باشه مجبور شدیم یه یذره با مشتامون مهمونش کنیم

یونگی :مطمئن باش یه روز با دستای خودم میکشمت

آیو:بیا به این ادرس تا عروسک کوچولوت رو پس بگیری

.
.
.
.
یونگی با کمک ادرسی که آیو فرستاده بود به اون ادرس رفت انقدر تو فمر جیمین بود که نمیتونست به چیز دیگه ای فکر کنه

یونگی:آیو چرا اینجوری میکنی جیمین .....جیمین

آیو :اروم تر مهمونمون از خواب بیدار میشه

یونگی :چی میخوای ازم

آیو :باهام بیا لاس وگاس و منو دوست دختر خودت به سهام دارای شرکت و دوستام معرفی کن همین کار زیادیه

یونگی :آنوقت باید این کارو بکنم

جیمین کم کم داشت هوشیار میشد چشاشو باز کرد

یونگی :حالت خوبه؟

آیو:او ببخشید بزار دهنشو بردارم

یونگی :جیمین صدامو میشنوی

مدرسه مورد علاقم :)Where stories live. Discover now