20

158 25 7
                                    

P20

جیمین از ذوقی که برای این اردو داشت نمیتونست صبر کنه لباسایی که انتخاب کرده بود رو جلو اینه قدی میپوشید و به استایلش نمره میداد که یهو چشمش به کمد یونگی افتاد رفت و یکی از هودی های یونگی رو برداشت هودی مشکی که انگلیسی روش با سفید نوشته بود "برای خودت زندگی کن"
رو برداشت و تنش کرد براش گشاد بود ولی بهش میومد

یونگی :بهت میاد

جیمین با ترس به طرف در برگشت لعنتی به خودش فرستاد

جیمین :ترسیدم ....الان میذارمش سرجاش

یونگی جلو امد و دستشو دور گردن جیمین انداخت و سرشو رد شونه جیمین گذاشت

یونگی :تو تن تو قشنگ تر میشه

جیمین :ولی نگا چقدر گشاده

یونگی :بخاطر همین بهت میاد

جیمین :واقعن تو این جوری فکر میکنی

یونگی :اوهم

جیمین :یونگی بیا وسایلتو جمع کن فردا باید بریم

یونگی :جیمین واقعن حوصله ندارم میشه برام جمع کنی

جیمین :خب من نمیدونم تو چی میخوای بپوشی

یونگی :نمیدونم هرچی خواستی بردار من میرم بخوابم

جیمین :یونگی ساعت تازه 9حالت خوبه

یونگی :اره خوبم میرم بخوابم

یونگی رفت اتاقش رو تخت دراز کشید کمرش از دیروز بیشتر درد میکرد ولی به روی خودش نمی اورد ولی واقعن دیگه تحمل درد کمرش رو نداشت دنبال بهونه بود که نره اردو ولی نمیخواست حال خوبه جیمین رو برای اردو خراب کنه تو فکر بود که در باز شد جیمین امد تو هنوز هودی یونگی تو تنش بود

جیمین :حالت خوبه کمرت بهتره

یونگی :بهتره

ولی یونگی کامل دروغ گفت نه تنها حالش خوب نشده بود بدترم شد

جیمین :اگه میخوای نیای اردو بهم بگو منم نمیرم

یونگی :نه میام مشکلی نیست

جیمین :ولی کمرت

دستشو برد رو کمر یونگی کشید یونگی اخی گفت

جیمین با ترس بهش نگا کرد

جیمین :من اروم کشیدم ...متاسفم خوبی ...با این کمر نیای بهتره منم نمیرم میرم چمدون رو باز کنم

از رو تخت بلند شد ولی یونگی مچ دستشو گرفت و پرتابش کرد تو بغل خودش

یونگی :نه حالم خوبه باهم میریم

جیمین :ولی کمرت اینجوری شده

یونگی :مشکلی نیست

جیمین امد اعتراض کنه که یونگی اروم لباشو بوسید جیمین حس خوبی داشت

مدرسه مورد علاقم :)Where stories live. Discover now