27

122 20 4
                                    

P27

یونگی :جیمین

جیمین :بله

یونگی :چیزی شده

جیمین :نه چیزی نشده یونگی

یونگی :بله

جیمین :تو دیشب با کنار هوسوک خوابیدی

یونگی دوچرخه رو نگه داشت با نگاه پر از خنده نگاهی به جیمین انداخت

یونگی :جیمین اینو اینجا گفتی جای دیگه نگو معلومه که نه من رو تخت خوابیدم اونم جاشو انداخت پایین تخت میخواستم بیام پیشت گفتم شاید خواب باشی

جیمین احساس سبکی میکرد وقتی میشنید یونگی هیچ جوره بهش خیانت نمیکنه یونگی دوباره دوچرخه رو راه انداخت وسطای پیست بودن که صدای فریاد های بلند هوسوک و تهیونگ به گوش می‌رسید

We were very close to the stars

ما خیلی به ستاره ها نزدیک بودیم

I have never seen anyone like you

من هرگز کسی مثل تو ندیدم

someone like you

کسی مثال تو ؟

هوسوک و تهیونگ باهم میخوندن پیست رو گذاشته بودن رو سرشون
جیمین حلقه دور کمر یونگی رو سفتر کرد خودش رو به یونگی چسبونده بود

جیمین :متاسفم یه ذره زود قضاوت کردن

یونگی :اشکال نداره

جیمین :یونگی یه سوال

یونگی :بپرس

جیمین :توعم اول که منو دیدی با خودت چی گفتی

یونگی : با خودم گفتم این پسره چقدر کیوته ولی باورم نمیشه اون پسره الان دوست پسر خودمه

جیمین ذوقی کرد و به یونگی که با دقت کامل دوچرخه رو میرونه نگاه کرد

یونگی :جیمین دوست دارم

جیمین از این حرف یونگی شوکه شد ولی از ته دل دلش میخوایت از ذوق جیغ بزنه کمر یونگی رو کامل بغل کرد

جیمین :ولی من عاشقتم

یونگی لبخندی زد و دوچرخه رو نگه داشت و از دوچرخه پیاده شد روی جدول کنار پیست نشستن جیمین از جاش بلند شد یه دوچرخه به سمتش میومد دوچرخه کنار کشید ولی جیمین افتاد زمین پسر دست تکون داد و گفت:متاسفم حواسم نبود

پسر یه ذره جلو تر از یونگی جیمین دوچرخش رو نگه داشت یونگی عصبی شده بود کف دست جیمین زخم شده بود یونگی با عصبانیت به طرف دوچرخه اون پسر رفت دوچرخه مال خودش بود چون دوچرخه های اجاره ای این شکلی نیست
به سمت اونا رفت دستشو کرد تو جیباش یه لگد محکم به دوچرخه زد دوچرخه افتاد زمین پسر از جاش بلند شد با عصبانیت به یونگی نگاه میکرد

یونگی :متاسفم حواسم نبود

لبخندی زد و راهشو به سمت جیمین کج کرد

-عوضی

یونگی با این حرفش سرجاش وایسا برگشت و نگاهی ترسناک به اون پسر انداخت و چیزی نگفت پسر رسمن لال شد و جرعت نکرد چیزی بگه

یونگی :داشتی میگفتی عوضی؟

-اینو گفتم چون دوچرخه مو انداختی

یونگی :توعم نزدیک بود دوست پسر منو زیر بگیری

-منم گفتم متاسفم

یونگی :منم گفتم متاسفم

یونگی لبخندی زد و از اونا جدا شد

یونگی :حالت خوبه؟

جیمین :خوبم فقط یه ذره میسوزه

.
.
.
.
"بچه ها اگه سوالی دارید بپرسید "

مدرسه مورد علاقم :)Where stories live. Discover now