تراس رو بست و سیگارشو به لب گرفت..
~ دینگ دونگ!...کیم هم خط خورد!
.
.
.
.ماشین رو نامتعاول پارک کردن هنوز ماشین خاموش نشده بود که جون از ماشین پرید بیرون و همین طور که پسرک بی جون بین دستاش بود سمت پذیرش دوید.
با خاموش کردن ماشین از جا کنده شد و در لحظه خودشو به پذیرش رسوند که خانم جوان ترسیده از خون خشک شده روی سر و صورتش و چشماش کمی عقب رفت!..
+ خ.خانم! ت.تهیونگ!..کیم تهیونگ!...دوساله تازه اینجا بود!!
...علائم هاری دارید!...اجازه ی ورود بتون داده نمیشه!
+ چی میگیییی!!!...زن با دیدن پریدن تیله های خونیش ترسیده تلفن رو برداشت..حتی حضار هم شوکه و آمده ی فرار بودن..
...برو گمشووو بیروننن!!!...حراست بیا اینو جمع کننن!!
بدون توجه به فشار روی چشماش و سرش لگدی به دیوار سنگی پذیرش زد..+ پسرم اون توئههه!!..
- خفه شووو!!!...گمشو!!!...لکه ی نحستو پاک کن!!!نزدیک پذیرش شد و با گرفتن یقه ی خونی جین اونو بی توجه به چشمها دنبال خودش بیرون از بیمارستان میکشید.
- حراست؟!...نه عزیزم! خودت بی دردسر بروووو!!!...دیگه چی میخوای!...هااااا!!؟...موندت چیه جین چیههههه!!..
روی علف های نم دار دقیقا مثل بی مصرف ترین شی ممکن پرت شده بود..
حالا حسش میکرد؟!
اون جای خالی توی قلبش رو..
اون دردش رو..
پدر بودن اینشکلیه نه؟
بیشتر دشمن بودنه..
فکش از شدت درد و استرس میلزید انگار حتی گرگ لعنتیش هم ترسیده بود..
قرار نبود توی بیمارستان ، در نبود اون توله سر شه..
قرار بود سه تایی برن یه جای دور مگه نه؟!..دور از زندگی و چشمای بزرگش!+ م.موندم؟!...ه.هیچی نیست..
- خوبه عزیزم!!...خوبه میدونی!!...مگه نمیخوای با توهمات پسر عمه ی عزیزت زندگی کنی؟؟!!...هق..ب.برو!!...برو خوش باش!
+ من..با وجود لرزش تنش از استزس خم شد و میخواست تنشو بالا بکشه ولی انگار بی رمق تر از این حرفا بود..
روی علف های سرد رها شد و علف های خوش رنگ رد سرخ کرد..
کنارش افتاد و بیتوجه به خون جاری سرشو روی زانوش گذاشت و با اسیتنش با قطرات اشکی که از چونش روی چشمای بسته ی جفتش چکه میکرد ، پاک کرد..- ت.تو چی جین؟!...ه.ها؟...هق...چ.چی جین؟...چرا نمیگی؟...
با دست دیگش موهاشو از روی صورتش کنار زد و با کشیدن آسیتنش زیره چشاش متوجه قطرات اشک دد کناره قطرات بی رحم خون شد.
سرشو در اغوش گرفت و با یاد آوری اون دستگاه بزرگ درون تن نیم متری پسرکش و شکستن جین به حال خودش زار زد.
شاید از دور مردم عادی و اتفاقات عادی دیده شن..
ولی اونا تک جفت جوان کیم بودن!..دنیا نباید با اونها اینطور بازی میکرد...
حکم شاهزدگان درباره خودساخته ی کیم که آوازش در کل کشور پخش بود این نبود..
YOU ARE READING
[ MY MISTAKE ]
Fanfictionmy mistake omegavers , Happy end , smut , part of life , romance , mpreg jinjoon , hopemin ' برام مهم نیست جفت داره یا بچه! اونو میخوامش حتی اگر آخرین روز زندگیم باشه!! ' DOMINANT !! نوشته شده در اوقات فراعت !! ____ 🚫نام مکان ها و اشخاص شانسی بو...