【⁴.اینجا کجاست⚣︎】

97 22 7
                                    

𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 𝟎𝟒

چانیول غش غش خندید و دستش رو روی شکمش کشید.

چانیول_ماهی های من دلقک ماهین، مال تو چیَن؟

بکهیون دستش رو جلوی دهنش گرفت.

بکهیون_ فکر... فکر کنم.... پیراناااااا...

بکهیون بعد این حرف، جوری بالا آورد که تمام محتوای معدش روی چانیول ریخت ....
**********

"صبح روز بعد"

بکهیون با حس سرما، خودش رو به جسم گرمی که کنارش بود نزدیک کرد و سرش رو بهش فشار داد. جسم گرم، تکون خورد و بکهیون به اون جسم که علاوه بر گرم بودن، نرم هم بود، چنگ زد. با خودش فکر کرد کوسن روی تختش چقدر نرم تر شده و اون رو بیشتر فشار داد.

چانیول_ آه... بس کن!!!

بکهیون اخم کرد و سعی کرد موقعیتی که داخلش بود و ارزیابی کنه. کم کم چشم هاش رو باز کرد و در چند سانتی چشمش، جسم قهوه ای و برآمده ای رو دید!! بکهیون هنوز نمیفهمید قضیه چیه، بخاطر همین انگشتش رو به اون جسم زد. صدای جیغ نه چندان مردونه ای بکهیون رو هول کرد و خودش رو عقب کشید؛ اما یه دفعه از ارتفاعی روی زمین افتاد.

بکهیون باسنش رو گرفته بود و روی زمین زوزه میکشید. یکم که از دردش کم شد، دقیق اطرافش رو نگاه کرد و متوجه شد توی جای خیلی خیلی ناشناخته است؛ و حدس بزنید چی !!!

روی جایی که بکهیون از اون به پایین افتاد بود و حالا متوجه شده بود که اون تخت بوده، جسم بزرگ و نیمه برهنه ی چانیول بود !!

اون لحظه بکهیون تازه متوجه شد که چه اتفاقی افتاده!
اون جسم قهوه ای که حالا با دیدن جای دست چانیول روی سینش، فهمیده بود نیپل های چانیول بوده و اون بالشت نرم که بازم از طریق دیدن جای دست چانیول، فهمیده بود باسنش بوده...

اما فاجعه به همین جا ختم نمیشد و بدترین چیز، بالاتنه برهنه و دکمه های باز شلوار چانیول و پاهای برهنه و دکمه های باز پیراهن بکهیون بود...

هر دو پسر، جوری شکه شده بودن که هیچ کدوم از جاشون تکون نمیخوردن. اون ها چیکار کرده بودن و کجا بودن...؟

بکهیون یکم توی جاش جا به جا شد و با ترس پرسید.

بکهیون_ ما...ما که... اون کار رو انجام ندادیم؟... دادیم؟

چانیول دستش رو توی موهاش مشت کرد و سرش رو تند تند به طرفین تکون داد.

چانیول_نمیدونم... وای خدای من چه اتفاقی افتاده؟!... ما چه غلطی کردیم؟ اینجا... اینجا خونه ی شماست؟

بکهیون از روی زمین بلند شد، ایستاد و همینجوری که دور خودش میچرخید، شلوارش رو گوشه ی اتاق پیدا کرد.

بکهیون _فاک نه... من... من فکر میکردم خونه ی شماست.... ما چه غلطی کردیم لعنتی؟ این چه وضعیه؟!

Pink SpermWhere stories live. Discover now