【⁶.دونکاتسوی نامسان⚣︎】

97 17 1
                                    

𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 𝟎𝟔

جومیونگ دستای کوچیک بکهیون رو توی دستش فشار داد.

جومیونگ_ راستی میدونستی یه بار میچا-...

حرف جومیونگ با صدای داد چانیول قطع شد و هر دو به سمت صدا دویدن.

با رسیدن اون دو، به محل حادثه، میچا رو دیدن که از زور خنده داشت خودش رو به در و دیوار میکوبید و به هرچی جلو دستش بود و نبود، مشت میزد و به محض دیدن جومیونگ، دستش هدف جدید خودش و پیدا کرد و به شونه و بازوی جومیونگ برخورد کردن.
چانیول، شوکه شده، به جایی خیره شده بود و دهانش از تعجب و شاید شوک، باز مونده بود. جومیونگ با دیدن جعبه و محتوای داخلش که وانمود رو محو خودش مرده بود، متوجه اتفاقی که رخ داده بود، شد و اون هم دوست پسرش رو در خندیدن همراهی کرد.

جومیونگ_ آخه... این کِی... کِی اومد...؟

بکهیون که ریکشن این دو هیونگ و همچنین حال و اوضاع چانیول کنجکاو اش کرده بود، تصمیم گرفت داخل جعبه رو نگاهی بندازه بلکه از داستان با خبر بشه. از نگاه و ریکشن میچا هیونگ و جومیونگ هیونگ، متوجه شده بود هرچی که هست، به اون جعبه و محتویات داخلش مربوط میشه. اولین قدمی که به سمت جعبه برداشت، با ریکشن سریع چانیول مواجه شد و بازوش، اسیر دست چانیول شد. چانیول به سرعت، بکهیون رو با چرخوندن بازوش، برگردوند و پشت به جعبه قرارش داد و اجازه نداد بکهیون داخل جعبه رو ببینه. تقلا های بکهیون و فحش های رکیکی که زیر لب نثار چانیول میکرد هم باعث نمیشد پسر قد بلند از تصمیم اش منصرف بشه و حتی اجازه بده بکهیون گوشه چشمی به اون جعبه کرمی رنگ بندازه.

جومیونگ که جدال بین چانیول و بکهیون رو بر سر اون حعبه مرموز دید، با اخمی که مصلحتی بودنش مشخص بود، به سمت میچا چرخید و بدون حرف بهش خیره و منتظر توضیح قانع کننده ای شد. میچا بالاخره تونست خندش و کنترل کنه و برای دفاع از خودش در مقابل چشم های وحشی دوست پسرش چیزی بگه.

میچا_ دیروز که آوردنش یادم رفت جا به جاش کنم. این بچه خواست یه کمک کنه و جعبه رو توی کمد بذاره و سایر توش رو مرتب کنه ولی ازم نپرسید توی جعبه چیه... فکر کنم با دیدن دیلدو های توش... فکر...فکر کنم دچار شوک فرهنگی شد...

بعد از این حرف، میچا دوباره خودش رو از خنده به در و دیوار کوبید و جومیونگ در حالی که لب هاش رو به زور به هم فشار میداد تا به میچا، بیشتر از این رو نده، سرش رو به سمت مخالف دوست پسرش چرخوند. اما از لرزیدن شونه هاش کاملا مشخص بود که نتونسته مقاومت کنه و خنده زورش خیلی بیشتر از اونه.

از خنده های جومیونگ و میچا و صد البته بحث چانیول و بکهیون سر اینکه چرا اون گوش دراز بی خاصیت، نمیذاره بک داخل جعبه رو ببینه، مدتی گذشت و جو کمی آره تر شده بود که با پس سری که میوت از جومیونگ نوش جان کرد، داد میچا بلند شد.

Pink SpermHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin