𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 𝟏𝟕
کای_ هیونگ!! نمیخوای چیزی بهش بگی ؟
کای چرخید سمت سهون و با اخم های در هم دستش رو به کمرش زد.
کای_ هوی پسر، اصلا تو توی خونه ی ما چیکار میکنی؟
سهون شونه بالا انداخت وباقی پله ها رو پایین اومد.
سهون_ من خودمم برام سواله که چجوری اومدم اینجا !!
سهون و کای هر دو منتظر جواب به سوهو خیره شدن.
سوهو_ مگه ما دیشب...
نگاه سوهو که به رنگ پریده سهون افتاد، تصمیم گرفت حرفش رو عوض کنه، سوهو چند لحظه به صورت کای که هر لحظه سرخ تر میشد نگاه کرد. امان از دست دراما های بچه ها !
با اشاره کردن به کای، سهون رو مخاطب قرار داد.سوهو_ اون برادرمه سهون... و کای، این سهونه که خب....
سوهو حالا نمیدونست باید سهون رو چهجوری به دونسنگش معرفی کنه. یه نگاه به صورت سهون کرد تا ببینه باید از قضیه دیشب چیزی بگه یا نه و وقتی با سهونی مواجه شد که پشت کای ایستاده بود و التماس و استرس رو با حرکاتش به سوهو میفهموند، جوابش رو گرفت.سوهو_ خب... ما فقط دیشب تصادفی آشنا شدیم و منم آوردمش خونه چون قبل از اینکه بتونه آدرس خونش رو بگه خوابش برد حالا هم هر دوتون بشینید صبحونه بخورید، باید برید مدرسه.
سوهو بعد از تموم کردن حرف هاش به سمت پله های اتاقش چرخید تا بره، بلکه بتونه بعد از دراما های دیشب یکم بخوابه. کای از پست به شونه های برادرش که انگار هر روز بزرگ تر میشد نگاه کرد.
کای_ هیونگ تو مدرسه نمیری؟
سوهو همونطور که از پله ها بالا میرفت دستش رو از پشت به معنای نه تکون داد.
سوهو_ کل دیشب و بیدار بودم پس نه.
کای از دست کار های هیونگش شونه ای بالا انداخت. به هرحال به مدرسه نرفتن سوهو هیونگش عادت کرده بود. اون حتی بدون درس خوندن هم همیشه نمره ی اول میگرفت و برای همین هم بود که پدر و باباش به مدرسه نرفتنش گیر نمیدادن؛ دقیقا بر خلاف وضعیت خودش.
کای به سمت سهون چرخید. حالا وقت روشن کردن ماجرای این پسر خنگ بود!
کای_ من هنوز قانع نشدم تو چرا توی خونه ی مایی و داداشم و از کجا میشناسی و اصلا چجوری اومدی تو!
سهون آب دهنش رو به سختی فرو داد تا بتونه گلوش رو تر کنه و حرف بزنه.
سهون_ سوهو که گفت بهت... تصادفی آشنا شدیم.
سهون سعی کرد عادی رفتار کنه و بی هدف راهش رو مستقیمتو اون خونه ای که باهاش غریبه بود ادامه داد.
کای از پشت سرش با لحن حرصی داد زد.
YOU ARE READING
Pink Sperm
Fanfiction𖤓Name: pink sperm 𖤓Couples: Chanbaek, krisho, kaihun, magi 𖤓Genre: comedy, romance, dram, science fiction نویسنده: میونگ وضعیت: در حال آپ ┄┄•❅✾❅•┄┄ خلاصه: سال 2030 زن با آخرین نفس های بیمارش سرفه کرد و دست پسرک...