𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 𝟎𝟗
با خارج شدن متین و یونگی از رستوران، بکهیون هم نگاهش رو از در گرفت و به سمت چانیول برگشت.
سعی کرد سرش رو همچنان با غذا خوردن گرم کنه ولی متاسفانه اشتهاش رو دیگه از دست داده بود. البته این اصلا به این ربط نداشت که معده اش پر شده و دیگه جایی برای غذای اضافه باقی نمونده بود.چانیول بالاخره تصمیم گرفت سر حرف رو باز کنه و این جَوی که بعد از رفتن متین و یونگی دوباره بین شون سنگینی میکرد رو درست کنه.
چانیول_ چیزی از اون شب یادته؟
خب از نگاه بکهیون و سری که با شتاب بالا اومد، مشخص بود اونقدر ها هم موفق نبوده. بکهیون به سردی جواب داد.
بکهیون_ نه
چانیول_ منم
بکهیون_ ما مست بودیم، هر اتفاقی هم که افتاده...
چانیول اجازه نداد بکهیون حرفش رو کامل کنه.
چانیول_آره میدونم. میخوای بگی هر چیزی شده، از روی مستی بوده و اگر مست نبودی هیچ وقت با من نمی خوابیدی... درسته؟!
خب، آره! درست بود. بکهیون اگر مست نبود هیچ وقت قرار نبود با کسی مثل چانیول بخوابه.
بکهیون_درسته
بعد از چند دقیقه که هر دو سکوت کرده بودن، بکهیون کمی صندلیش رو عقب کشید و قصد کرد بلند بشه که مچ دستش، بین دست های بزرگ چانیول گرفته شد.
نگاه بکهیون به صورت وحشت زده چانیول کشیده شد.
چانیول_کجا داری میری؟... داشتیم حرف میزدیم!
بکهیون_فکر کردم حرف مون تموم شده!
چانیول_یعنی انقد آدم بد و منفوری توی ذهنت هستم که حتی نمیخوای با من همکلام بشی؟
با این حرف، بکهیون توی قلبش حس سنگینی عجیبی کرد.
خب این درست نبود! چانیول آدم بدی نبود، فقط مورد علاقه بکهیون نبود.بکهیون_تو آدم بدی نیستی پارک چانیول! فقط مورد علاقه من نیستی...
چانیول به سرعت از جا بلند شد و الان بکنین برای دیدنش، باید سرش رو بالا میگرفت.
چانیول_چرا؟
بکهیون دلیل این سوال رو درک نمیکرد.
بکهیون_چی چرا؟
چانیول_چرا مورد علاقت نیستم؟
چانیول حالا مچ دست بکهیون که اون هم از روی صندلی بلند شده بود رو رها کرد و با حرکت دادن دست هاش توی هوا، سعی کرد در جواب چشم های سوالی پسر رو به روش، حرفش رو کمی تغیر بده.
چانیول_خب در واقع منظورم اینه که استایل مورد علاقه ات چیه؟ خب... میدونی... از همون روز اولی که به مدرسه جدیدم انتقالی گرفتم، از رفتار هات در مقابل خودم اینجور برداشت کردم که از من خوشت نمیاد
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Pink Sperm
Hayran Kurgu𖤓Name: pink sperm 𖤓Couples: Chanbaek, krisho, kaihun, magi 𖤓Genre: comedy, romance, dram, science fiction نویسنده: میونگ وضعیت: در حال آپ ┄┄•❅✾❅•┄┄ خلاصه: سال 2030 زن با آخرین نفس های بیمارش سرفه کرد و دست پسرک...