با حس جریان خنکی روی دستش، چشماشو باز کرد. دستاشو بالا اورد و چند قطره خون روی صورتش ریخت ، به حالت اماده باش روی تخت نشست و خیلی سریع از تخت بیرون پرید و به سمت دستشویی قدم تند کرد . نفهمیده بود چجوری زخم دستش باز شده :
- اخه مگه چجوری زخم شدی که هنوز خونریزی داری؟
به انگشت زخم شدش این حرف و زد. سرشو بالا اورد و تو اینه روشویی خودش دید. قطره خونی که روی صورتش بود ، مثل اشک از چشمش به پایین ریخته میشد ، نیشخندی به وضعیتش زد و دست و صورتش شست و از سرویس بیرون اومد. با دیدن چسب زخمی که پایین تخت افتاده بود ، دیشب رو به خاطر اورد که وقتی به خونه اومده بود با عصبانیتی که داشت اون چسب زخم طرح کیوتی که مدیر کیم براش زده بود و کنده بود و بی توجه به زخمش خوابیده بود. حالا با دیدن اون چسب زخم کیوت لبخندی رو لباش نقش بست و به این فکر کرد چرا باید تو کلابی به اون باکلاسی ؛ همچنین چیز بچه گونه ای وجود داشته باشه؟
با بی حسی که تو دستش حس میکرد تو اشپزخونه رفت و متعجب از اینکه چرا انقد زخمش درد میکنه ، قهوه ساز و روشن کرد و نون تستی از یخچال بیرون اورد و تو تستر گذاشت. بعد از صبحانه مختصری که خورد ؛ دوش کوتاهی گرفت و با دیدن ساعت که 10 صبح رو نشون میداد لعنتی زیر لب گفت و به سمت کمد لباساش رفت.
باید هرچی زودتر ماموریتش به اتمام میرسوند ، وگرنه با بودن تو اون کلاب ممکن بود عقلشو از دست بده ...چند روزی میشد که کاری انجام نداده بود و ارتباطش رو قطع کرده بود . حالا مطمئن بود باید بعد از این بی خبری که از خودش به جا گذاشته بود ، دست پر سمت رئیسش میرفت... : لعنت به این شانس ... اخه چرا مثل بقیه ماموریت ها نیستی!
.
.
یک ساعتی میشد رسیده بود کلاب و با دیدن وضعیت بار روی یکی از مبل های نزدیک وروردی نشسته بود و با تعجب به خدمه و نظافت چی ها که رفت و امد میکردن و مشغول تمیزکاری بودن نگاه میکرد. با دیدن یکی از همکاراش که بی حوصله قدم های ارومی برمیداشت و جلوی در بار کمی مکث کرده بود و به داخل نگاهی میکرد ، به سمت ورودی بار رفت .
= هی.... جوها چطوری پسر؟
- اه.... جونگین اینجا چیکار میکنی؟
جونگین با پوزخندی که زد جواب داد:
= خب اومدم سر کار دیگه این چه سوالیه؟ بیخیال ...چرا کلاب منفجر شده ؟ چیشده؟
- یعنی میخوای بگی اخبار و چک نکردی؟
= حرف بزن جوها چیشده؟
- پسر تو خیلی... وقتی دیشب با رییس بحثت شد و رفتی حدود یک ساعت بعدش جلوی بار یه ماشین منفجر شد . انقد شدتش زیاد بود که قسمت جلویی بار هم اسیب دید و میبینی که همه چی بهم ریخته.
YOU ARE READING
EXCHANGE تبادل
Fanfictionاثر: تبادل (Exchange) ژانر: امگاورس-امپرگ ، مافیایی -سیاسی ، اسمات ، رومنس کاپل : چانهو ، هیونلیکس ، سونگیین (سونگمین_جونگین) 💔💜❤️🔥💞🖤 . . . 🐺🐱🦊🐶🐤🥟 سئو چانگبین که برای حفاظت از دو دوست صمیمی امگای خودش هرکاری میکنه ....آیا این حس رفاقت...